چهارشنبه, 5 اردیبهشت 1403 Wednesday, 24 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 41424 تعداد نوشته های امروز : 5 تعداد دیدگاهها : 2371×
  • شعار سال

    شعار سال 1403

  • مرد وقتی زود از ماموریت برگشت، زنش را با پسرهمسایه در شرایط خیلی بد دید!
    18 خرداد 1397 - 6:52
    شناسه : 129226
    0

    حوادث رکنا: مرد بنا وقتی ناگهانی از سفر برگشت زنش را با پسر جوان همسایه در خانه تنها دید.

    پ
    پ

    1 - مرد وقتی زود از ماموریت برگشت، زنش را با پسرهمسایه در شرایط خیلی بد دید! -

    مهسا زن 34 ساله که از شدت شرم چشم به موزائیک های کف اتاق دوخته بود درحالی که ادعا می کرد با یک اشتباه بزرگ زندگی ام را به نابودی کشاندم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 15سال قبل با «حیدر» ازدواج کردم و زندگی آرامی داشتیم اگرچه همسرم مردی مهربان و دوست داشتنی بود اما هیچ گاه نمی توانست احساسات و عواطف خود را در زندگی مشترک بیان کند او بنای ماهری بود که همواره بیشترین تقاضا را در بین همکاران خود داشت تا جایی که حتی ساخت و ساز یکی از هتل هارا به او سپردند و همسرم، حدود 2سال در آن جا کار کرد اما پس از مدتی و به خاطر اختلافات مالی با صاحب هتل درگیر شد در این درگیری فیزیکی همسرم ضربه ای شدید به پای صاحب هتل زده بود که استخوان یکی از انگشتان او خرد شده بود.با اعلام شکایت صاحب هتل همسرم از سوی دادگاه به پرداخت دیه محکوم شد.

    اما چون توان پرداخت چنین وجهی را نداشت به زندان  افتاد و حدود 2.5 سال را در زندان سپری کرد تا این که با کمک خیران از زندان آزاد شد. زن جوان ادامه داد: بعد از این ماجرا همسرم دیگر حاضر نشد در شهرمان کار کند و از آن پس کارهای ساختمانی را در شهرستان ها به عهده می گرفت به طوری که گاهی چند ماه نیز به شهرمان نمی آمد و تنها برایمان پول می فرستاد.

    دیگر بدون حضور همسرم زندگی من عاری از محبت و عاطفه شده بود و بوی عشق در آن رنگ باخته بود، من در شهرمان تنها بودم و آشنایی نداشتم حضور همسرم نیز تنها چند روز طول می کشید به خاطر این تنهایی و پس از آن که سه فرزندم را راهی مدرسه می کردم به منزل یکی از همسایگان می رفتم تا کمی با او صحبت کنم «شهین» زن مطلقه ای بود که چند سال قبل از همسرش جدا شده و با پسر 21ساله اش زندگی می کرد. «محمود» هر روز خریدهای مادرش را انجام می داد تا این که یک روز قرار شد خرید منزل ما را نیز انجام بدهد.

    این گونه بود که جرقه آشنایی من و محمود به شکل دیگری رقم خورد و وابستگی من به او شدت گرفت. در این زمان همسرم در یکی از شهرهای مرزی مشغول کار بود و می دانستم تا 2ماه دیگر به خانه نمی آید اما او به طور ناگهانی روز گذشته درحالی وارد منزل شد که «محمود» و من داخل اتاق خواب بودیم و …

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.