شنبه, 1 اردیبهشت 1403 Saturday, 20 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 41366 تعداد نوشته های امروز : 1 تعداد دیدگاهها : 2369×
  • شعار سال

    شعار سال 1403

  • ۹ ساعت ترس و وحشت دختر نوجوان که ناخواسته طعمه شده بود
    07 شهریور 1396 - 17:17
    شناسه : 81896
    0

    دل مادر‌بزرگ مثل سیر و سرکه می‌جوشید. نزدیک غروب بود که گوشی تلفن را برداشت و با ۱۱۰ تماس گرفت. زن میان‌سال با صدایی لرزان گفت نوه‌اش مفقود شده و به هر کجا عقلش قد می‌داده زنگ زده است اما هیچ اثری از دختر نوجوان نیست. کاربر مرکز فوریت‌های پلیسی بلافاصله مشخصات ظاهری دختر نوجوان […]

    پ
    پ

    دل مادر‌بزرگ مثل سیر و سرکه می‌جوشید. نزدیک غروب بود که گوشی تلفن را برداشت و با ۱۱۰ تماس گرفت. زن میان‌سال با صدایی لرزان گفت نوه‌اش مفقود شده و به هر کجا عقلش قد می‌داده زنگ زده است اما هیچ اثری از دختر نوجوان نیست.

    1 - ۹ ساعت ترس و وحشت دختر نوجوان که ناخواسته طعمه شده بود - ترس

    کاربر مرکز فوریت‌های پلیسی بلافاصله مشخصات ظاهری دختر نوجوان را به کلانتری محل و تمامی تیم‌های گشتی پلیس مشهد اعلام کرد. حدود یک ساعت بعد، تیم گشت کلانتری دختر نوجوانی که در یک پارک سرگردان بود را پیدا کردند. آن‌ها دختر نوجوان را به کلانتری انتقال دادند. مادربزرگ، با اطلاع از پیدا شدن نوه‌اش، بلافاصله خود را به کلانتری رساند.

    زن میان‌سال در گفتگو با کارشناس اجتماعی کلانتری اظهار داشت پدر و مادر این دختر نوجوان مدتی است که از همدیگر طلاق گرفته‌اند و مریم، بعد از طلاق والدینش، دچار افسردگی زیادی شده و خیلی گوشه گیر و منزوی شده بود تا اینکه آن روز صبح از خانه بیرون می‌رود و غیبش می‌زند.

    دقایقی بعد، دختر نوجوان نیز سفرۀ دلش را باز کرد. می‌گفت، برای فرار Escape از غم تنهایی و نگرانی از آینده، با پسری جوان دوست شده بوده است. مریم ادامه داد: «فکر می‌کردم این پسر جوان فرشتۀ نجاتم است و می‌توانم به او تکیه کنم اما نمی‌دانستم فقط بازیچه‌ای هستم و نقشه‌های پلیدی در سر دارد. من با اعتماد به او حماقت بزرگی کردم و از خانه بیرون زدم. می‌خواست مرا طعمۀ هوس‌های کثیفش کند. از دستش فرار کردم اما، چون خیلی دیر شده بود، می‌ترسیدم به خانه برگردم. برای همین، در پارک سرگردان بودم. غم جدایی پدرو مادرم مرا داغان کرده است و حس می‌کنم، با این سن کم، پیر شده‌ام. اگر مادربزرگم نبود، نمی‌دانستم چه‌کار کنم.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.