یکشنبه, 25 آذر 1403 Saturday, 14 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 44663 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 2503×
وقتی دختر 24 ساله تن به خواسته شرم آور مرد متاهل داد …!
26 دی 1396 ساعت: 11:00
شناسه : 113911
9

عقده های چند ساله ام به غده های سرطانی در گلو تبدیل شده اند که ذره ذره وجودم را به نابودی می کشاند و من هر بار با اشتباهات وحشتناکم نه تنها زندگی و جوانی ام را به تباهی کشاندم بلکه آن قدر مشکلات حادی برای پدر و مادرم به وجود آوردم که امروز دیگر […]

پ
پ

حوادث 1 - وقتی دختر 24 ساله تن به خواسته شرم آور مرد متاهل داد ...! - بامردم

عقده های چند ساله ام به غده های سرطانی در گلو تبدیل شده اند که ذره ذره وجودم را به نابودی می کشاند و من هر بار با اشتباهات وحشتناکم نه تنها زندگی و جوانی ام را به تباهی کشاندم بلکه آن قدر مشکلات حادی برای پدر و مادرم به وجود آوردم که امروز دیگر نمی توانم سرشکستگی پدرم را تحمل کنم.

کارهای من به اندازه ای وقیحانه و شرم آور است که حتی نمی توانم بسیاری از آن ها را بازگو کنم اما اکنون که با حیله همسرم این گونه پدرم را غصه دار کرده و او را به کلانتری و دادگاه کشانده ام، از خودم شرم دارم و می خواهم با گفتن حقیقت عقده های دلم را بگشایم…

این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که به اتهام درگیری و ایجاد مزاحمت از پدرش شکایت کرده بود. دختر جوان که بغض فروخورده اش ترکیده بود در میان های های گریه به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ماجرای بدبختی های من به حدود 4 سال قبل برمی گردد.

روزی که در پی یک عشق خیابانی با «داود» آشنا شدم آن روزها در اوج جوانی و نادانی قرار داشتم به طوری که هوس های خیابانی چشمانم را کور کرده بود و به چیزی جز ازدواج و رسیدن به «داود» نمی اندیشیدم درحالی که او همسر و 2 فرزند داشت بی شرمانه به ارتباط خودم با «داود» ادامه می دادم و از این رابطه خیابانی شادمان بودم تا این که همسر ش در جریان موضوع قرار گرفت و مرا تهدید کرد که اگر از زندگی اش بیرون نروم ماجرای دوستی خیابانی ام را به پدرم اطلاع می دهد.

پدرم مردی آرام و با ایمان است و نمی تواند این روابط شرم آور را تحمل کند به همین دلیل، در حالی که ترسیده بودم از داود خواستم تا زمانی که همسرش را طلاق نداده به سراغ من نیاید. مدتی بعد «داود» همسرش را طلاق داد و از من خواستگاری کرد اما پدر و مادرم با ابراز نگرانی از رفتارهای من به او پاسخ منفی دادند. داود که ادعا می کرد مقابل بستگانش سرشکسته شده است از من خواست برای آن که پدرم را در فشار قرار دهم خواسته شوم و شرم آور او را قبول کنم من هم در اوج نادانی و با اشتباهی بزرگ تر تسلیم او شدم اما چند روز بعد رفتار داود به کلی تغییر کرد و گفت در صورتی حاضر است با من ازدواج کند که از 2 فرزندش نگهداری کنم و مهریه ام تنها 5 سکه طلا باشد از این رابطه پنهانی خیلی ناراحت بودم اما دیگر به بیراهه ای رفته بودم که راه بازگشتی نداشت به پیشنهاد داود مجبور شدم از خانه فرار Escape کنم و بدین ترتیب با او ازدواج کردم در همین حال رفتارهای وحشیانه او شروع شد به طوری که دیگر نمی توانستم آزار و اذیت های او را تحمل کنم به ناچار موضوع را تلفنی به پدرم اطلاع دادم و آدرس محل سکونتم را نیز برایش بازگو کردم.

روز گذشته وقتی پدرم با عصبانیت به محل زندگی ام آمد و با داود به مشاجره پرداخت که چرا دخترم را فریب داده ای؟ ناگهان داود نه تنها با او درگیر شد بلکه شیشه های خودرو را نیز شکست تا این گونه بتواند پدرم را روانه زندان Prison کند. من هم ابتدا سعی کردم واقعیت را پنهان کنم اما وقتی به چهره شکسته پدرم نگاه کردم دیگر نتوانستم بیشتر از این رنج و غصه او را ببینم حالا هم از کارهای خودم شرم دارم و …

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.