پنج‌شنبه, 6 اردیبهشت 1403 Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 41446 تعداد نوشته های امروز : 13 تعداد دیدگاهها : 2372×
  • شعار سال

    شعار سال 1403

  • اقدام عجیب یک جوان برای ابراز عشق به دختر عمه اش
    15 اسفند 1396 - 9:10
    شناسه : 121112
    0

    حوادث رکنا: وقتی چاقو را بیرون کشیدم دوست داشتم همه از من بترسند و بدانند که من آدم خطرناک و بی رحمی هستم . جوان 25 ساله ای که به اتهام شرارت، تخریب عمدی و نزاع های خیابانی با دستور قاضی حسینی دستگیر شده است درحالی که آثار زخم های عمیق و بریدگی های زیادی […]

    پ
    پ

    1 - اقدام عجیب یک جوان برای ابراز عشق به دختر عمه اش -

    حوادث رکنا: وقتی چاقو را بیرون کشیدم دوست داشتم همه از من بترسند و بدانند که من آدم خطرناک و بی رحمی هستم .

    جوان 25 ساله ای که به اتهام شرارت، تخریب عمدی و نزاع های خیابانی با دستور قاضی حسینی دستگیر شده است درحالی که آثار زخم های عمیق و بریدگی های زیادی روی اعضای بدنش خودنمایی می کرد درباره سرگذشت خود به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع ابتدایی دیگر دوست نداشتم درس بخوانم چرا که با چند نفر از نوجوانان و جوانان محل زندگی ام دوست شده بودم و می خواستم همانند آن ها آزادانه به تفریح و خیابان گردی بپردازم. آن ها دور هم جمع می شدند و با مصرف مشروبات الکلی خودشان را به دیوانه بازی می زدند و در کوچه ها عربده کشی می کردند. من هم که دوست داشتم مانند آن ها رفتار کنم تا دیگران با دیدن من بترسند حدود دو ماه بعد از آغاز سال تحصیلی در مقطع اول راهنمایی ترک تحصیل کردم و به جمع همان دوستانم پیوستم. در همین روزها بود که پدرم با یک زن دیگر ازدواج کرد و همین موضوع به درگیری بین پدر و مادرم منجر شد. مادرم که دیگر امیدی به این زندگی نداشت در یک شیرینی فروشی مشغول به کار شد تا برای خودش درآمدی داشته باشد.
    پدر و مادرم درگیر زندگی سرد و بی روح خودشان بودند و هیچ توجهی به من نداشتند من هم سعی می کردم بیشتر اوقات خودم را با همان دوستان بزرگ تر از خودم بگذرانم، 15 سال بیشتر نداشتم که بعد از مصرف مشروبات الکلی به استفاده از قرص های مخدر دار روی آوردم. طولی نکشید که بر اثر مصرف زیاد این گونه قرص ها دچار تشنج و بیماری های اعصاب و روان شدم. در این شرایط پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من مجبور بودم با نامادری ام زندگی کنم اما او مرا هیچ می انگاشت و اصلا کاری به کارم نداشت.
    در واقع من در آن خانواده وجود نداشتم، به همین دلیل هر روز از مواد مخدر Drugs صنعتی استفاده می کردم چرا که دیگر خوردن تعداد زیادی قرص در یک روز هم نمی توانست مرا از خماری نجات بدهد. اولین بار به خاطر مصرف مشروبات الکلی دستگیر و به تحمل ضربات شلاق Whip محکوم شدم با وجود این احساس می کردم باید دیگران از من بترسند تا با خواسته هایم مخالفت نکنند. در همین روزها بود که عاشق دختر عمه ام شدم و برای این که عشقم را به او ثابت کنم با چاقو نیمی از صورتم را بریدم و سینه ام را با تیغه چاقو خط خطی کردم. با آن که خون از صورت و سینه ام بیرون می زد ولی برای درمان به مرکز درمانی نرفتم تا ثابت کنم که این گونه دردها را تحمل می کنم ابتدا می خواستم با مصرف بیشتر شیشه کمی از درد آن ها بکاهم اما در نهایت به ناچار در بیمارستان بستری شدم و پس از آن پزشکان مرا به مرکز روان پزشکی ابن سینا معرفی کردند با وجود این دختر عمه ام با فرد دیگری ازدواج کرد و من به شرارت هایم ادامه دادم

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.