دخترم قرار است امسال به مدرسه برود. ما به فکر جورکردن هزینههای تحصیلیاش بودیم که سروکله یک زن پیدا شد. او پیلهمان کرده و میگوید بچه را بفروشیم. دست بردارمان نیست و فکر میکند چون وضع مالی خوبی دارد، میتواند احساسات پاک مادرانهام را پایمال کند. دختر کوچولویم میداند آن زن برای چه هر روز به خانه میآید. دخترم با ترس و وحشت نذر کرده که روزه کله گنجشکی بگیرد. میگوید روزه میگیرم تا خدا به ما پول بدهد و مرا به کسی ندهید.
امروز دوباره آن زن آمده بود. موضوع را به پلیس اطلاع دادم. اگر شده جانم را بدهم، اجازه نمیدهم کسی پاره تنم را به هیچ قیمتی از من جدا کند
*عکس تزئینی است
ثبت دیدگاه