چهارشنبه, 12 اردیبهشت 1403 Tuesday, 30 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 41513 تعداد نوشته های امروز : 1 تعداد دیدگاهها : 2373×
  • شعار سال

    شعار سال 1403

  • مرد کرجی به خاطر مهریه پدر زنش را به قتل رساند + گفتگو با متهم
    21 مرداد 1402 - 17:29
    شناسه : 261442
    2

    مردی که پدر همسر سابقش را به قتل رسانده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.

    پ
    پ

    کرجی به خاطر مهریه پدر زنش را به قتل رساند - مرد کرجی به خاطر مهریه پدر زنش را به قتل رساند + گفتگو با متهم - قتل

    به گزارش رکنا، قتل عمل شنیعی است که باعث گرفتن جان یک انسان می‌شود. روزانه هزاران انسان در دنیا به قتل می‌رسند. متاسفانه اخبار مربوط به قتل در ایران افزایش پیدا کرده است. تازه ترین خبر مربوط به قتل را در ادامه از خبرملت بخوانید.

    مرد جوانی که به اتهام قتل پدرزن سابقش دستگیر و زندانی شده است، داستان زندگی‌اش را تعریف کرد. متهم پرونده به خاطر اختلافاتی که با همسرش داشت، تصمیم به انتقام می‌گیرد. او با سلاح مقابل خانه پدرزن سابقش رفت و او را کشت.

    گفت وگو با این متهم را که خرداد امسال در محله خرمدشت کرج مرتکب جنایت شد، بخوانید: چقدر درس خواندی؟

    تا اول دبیرستان. درس را دوست نداشتم و چرخ زندگی‌مان لنگ بود به همین دلیل ترک تحصیل کردم و سرکار رفتم. شغلت چه بود؟

    صافکار و نقاش خودرو بودم.

    درآمدت خوب بود؟

    بله. من دو سال است استادکار شده‌ام و پول خوبی در می‌آورم.

    اعتیاد داری؟

    نه. هیچ مخدری مصرف نمی‌کنم.

    سابقه کیفری داری؟

    نه. فقط برای مهریه یک مدت به زندان افتادم.

    چه زمانی ازدواج کردی؟

    سال ۸۸ عقد کردم و زندگی‌ام هشت سال دوام داشت. بعد از همسرم جدا شدم.

    فرزند داری؟

    دوقلو دختر دارم. تمام مشکلات ما بعد از  به دنیا آمدن دخترانم شروع شد. همسر م اخلاقش عوض شد و همیشه به کارهایم گیر می‌داد. بیشتر دعوای ما سر اینستاگرام بود. او می‌گفت چرا دایرکت شلوغی داری و این همه پیغام برای تو می‌آید. همسرت فقط مقصر بود؟

    نه. منم شیطنت می‌کردم. نسبت به همسرم سرد شده بودم. سعی می‌کردم مسافرت نروم و در مهمانی‌ها از او فاصله می‌گرفتم. یک بار دخترانم را زد که به او گفتم این کار را تکرار نکند. چند روز بعد دوباره دختران را تنبیه کرد. من هم او را زدم که همان‌جا زندگی پایان یافت. تلاشی برای آشتی نکردی؟

    چرا. حتی بزرگان فامیل رفتند تا پا درمیانی کنند اما او طلاق گرفت و یک‌سال نگذاشت دخترانم را ببینم.

    بعد مهریه خواست و تو زندان رفتی؟

    به خاطر مهریه. دو سکه پیش پرداخت دادم و قرار شد هر ۹ ماه یک سکه بدهم و آزاد شدم. بعد فهمیدم شکایت کرده تا سهم الارث مرا به‌عنوان مهریه‌اش بگیرد.

    چه کردی؟

    جوابم را نمی‌داد. به همین علت تصمیم گرفتم از آنها زهرچشم بگیرم و بترسانم‌شان. برای همین آبان ماه رفتم و یک کلت کمری از دوست برادرم خریدم.

    سلاح را تا روز جنایت کجا مخفی کردی؟

    در کانال کولر خانه جاساز کردم.

    بعد چه شد؟

    هرچه برای ارتباط با او و خانواده‌اش تلاش کردم، موفق نشدم. سلاح را برداشتم و به خانه پدرش رفتم. مادرزنم در را باز کرد و از او سراغ مهشی را گرفتم که گفت خانه خودش است. سلاح را که در آوردم، ترسید و در خانه را بست. من هم چند تیر به در خانه شلیک کردم. سوار ماشین شدم. دو تیر مانده بود که به سمت پنجره شلیک کردم.

    کجا رفتی بعد از تیراندازی؟

    به باغ رفتم و سلاح را مخفی کردم.

    کی فهمیدی پدر زن سابقت کشته شده است؟

    دو روز بعد از حادثه به محل رفتم و دیدم بنر تسلیت زدند و پدرزن سابقم کشته شده است. از ترس، سریع به ماسوله گیلان فرار کردم.

    چرا بعد تهدیدشان کردی؟

    کینه‌ای که از زنم داشتم، باعث شد به خانه‌شان زنگ بزنم و تهدید کنم بقیه اعضای خانواده را هم می‌کشم.

    گزارش پلیس می‌گوید مستقیم به مقتول شلیک کردی.

    سکوت می‌کند و جوابی نمی‌دهد.

    در حال فرار چه می‌کردی؟

    برای این‌که شناسایی نشوم، موبایلم را خاموش کرده بودم. گاهی روشن می‌کردم و فقط جواب پیامک می‌دادم که حالم خوب است و محلم مخفی شدنم را لو نمی‌دادم.

    کجا مخفی شده بودی؟

    چادر مسافرتی گرفته بودم و در آن زندگی می‌کردم که لو نروم.

    چگونه دستگیر شدی؟

    بعد از ۱۰روز فرار به محل کارم رفتم که به همکارانم بگویم چه شده و برایم جای مخفی شدن پیدا کنند که ماموران سر رسیدند و دستگیرم کردند.

    دلت برای دخترانت تنگ نشده؟

    خیلی. دلم می‌خواهد ببینم‌شان اما نمی‌دانم آنها هم می‌خواهند پدرشان را ببینند یا نه.

    این زهر چشم گرفتن می‌ارزید که از تو قاتل خواست؟

    هرگز.  پشیمانم و حیف که به عقب برنمی‌گردیم تا این کار را تکرار نکنم.

    فکر نمی‌کنی این مشکلات قانونی قابل حل بود؟

    اوایل همه دادگاه‌ها را می‌رفتم. هر بار پرونده‌ای بسته می‌شد، همسرم شکایت جدیدی می‌کرد و نمی‌گذاشت زندگی کنم. خسته شده بودم.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.