مصطفی سالاری، مرد ٤١ساله دشتستانی، جوانترین استاندار دولت دوازدهم است. دکترای مدیریتش را از بوردوی فرانسه گرفته و سالها تجربه مدیریت در بخشهای مختلف وزارت نفت را در کارنامه دارد. در ٢٩سالگی قائممقام پارس جنوبی شده و در ٣٧سالگی به استانداری بوشهر رسیده تا جوانترین استاندار دولت یازدهم شود. عنوانی که در دولت دوم روحانی نیز حفظش کرده و حالا در آستانه میانسالی سابقه پنج سال مدیریت دو استان جنوبی و شمالی کشور را در کارنامه دارد. سالاری از نسل مدیران تازه کشور است که توسعه را میشناسد و بیش از آنکه چهرهای سیاسی باشد متخصص اقتصاد و توسعه است. به همین دلیل به سؤالات اقتصادیمان راحت و مسلط پاسخ میدهد و در پاسخ به سؤالی درباره سوابقش در وزارت نفت با خنده میگوید: «قسمت فنیاش را از من بپرسید، در جریان دعواهای سیاسیاش نیستم». سالاری طبق شنیدههای ما جزء اولین کسانی بود که در سال ٩١ برای حسن روحانی در جنوب کشور فعالیت انتخاباتی کرد و حتی در روزهایی که هاشمیرفسنجانی پای به میدان انتخابات گذاشت و روحانی تا مرز انصراف پیش رفت، فعالیتهای انتخاباتیاش را متوقف نکرد. او که مسئول هماهنگکننده ستادهای انتخاباتی روحانی در جنوب کشور بود، پس از پیروزی دولت تدبیر و امید در انتخابات از وزارت نفت به استانداری استان زادگاهش رفت و بعد از چهار سال استانداری در بوشهر به گیلان رفت و استاندار این استان شمالی کشور شد. سالاری که تجربه حضور در کارگروه تدوین الگوی جدید قراردادهای نفتی ایران را دارد، به انتصاب مدیران جوان در سمتهای مختلف اجرائی شهرت دارد و در استان گیلان نیز در اقدامی جالب چند نفر از جوانان را که حتی کارمند دولت نبودند، در بخشداریهای مختلف استان منصوب کرد. روندی که به گفته او برای زنان و جوانان دیگر هم ادامه خواهد داشت و تا رساندن میانگین سنی بخشداران استان به ٣٥ سال و حداقل یک معاون فرماندار و بخشدار زن در هر منطقه متوقف نخواهد شد، روندی که البته به گفته سالاری با مقاومتهایی هم از سوی کهنهکاران عرصه سیاست روبهرو شده است. آنچه در ادامه میآید،
شما جوانترین استاندار دولت اول آقای روحانی بودید و هنوز هم جوانترین استاندار دولت دوم آقای روحانی هستید. شنیدهایم که سال ٩٢ اولین ستاد آقای روحانی در بوشهر را تشکیل دادید و با اینکه ایشان در آن زمان و خصوصا با حضور چهرهای مانند آقای هاشمی گزینهای جدی محسوب نمیشدند و حتی قصد انصراف بهنفع آقای هاشمی را داشتند، شما ستاد را فعال نگه داشتید و در نهایت هم کار آنچنان پیش رفت که میدانیم و آقای روحانی رئیسجمهور شد. از دولت قبل بگویید. چه شد که استاندار شدید؟
فعالیت انتخاباتی ما برای آقای روحانی از اواخر سال ٩١ شروع شد و در بهمن ماه آن سال شکل منسجمتری به خود گرفت. حقیقتا هم تصور نمیکردم قرار است استاندار شوم و حتی وقتی با من مشورت شد، افراد دیگری را برای استانداری بوشهر توصیه کردم. بهطور کلی تجربه و علاقهام مباحث توسعه و صنعت بود و اصلا قصدی هم برای ورود به حوزه مدیریت سیاسی نداشتم. بااینحال در روزهای آخر توصیه و سپس تأکید شد که به استانداری بوشهر بروم. ما هم بالاخره باید همکاری میکردیم.
گویا تخصصتان هم در حوزه نفت است؟
حقوق خواندهام، منتها رساله دکترایم درباره قراردادهای نفتی است. به طور مشخص درباره قراردادهای جدید نفتی که به آیپیسی، مشهور است کار کردم که البته شما خبرنگاران سیاسی هم بهواسطه بحثهای سیاسی که پیرامون آن شکل گرفت با آن آشنایید. البته ما روی بحثهای حقوقی آن کار کردیم و این بحثهای سیاسی دربارهاش مسئله دیگری است.
چطور شد که از جنوب کشور به شمال کشور آمدید و استاندار گیلان شدید؟
من معتقدم این دو استان شباهتهای زیادی به هم دارند. شباهت اولشان این است که هردو ساحلی هستند. همچنین هر دو از نظر هنر و ادبیات و ذائقه مردم و بهطورکلی فرهنگ عمومی با وجود فاصله بسیار زیاد جغرافیایی، قرابت بسیار زیادی با هم دارند. بالطبع این ساحلیبودن اقتصادشان هم به هم شباهتهایی دارد. گرچه در گیلان حوزه کشاورزی نقشی اساسی در اقتصاد مردم دارد اما جایی که به دریا و تجارت پیوند میخورد، تشابه این دو استان با هم بیشتر میشود. بههرحال این هم تصمیم دولت بود. من بعد از چهار سال خودم درخواستم از دولت، هم قبل از انتخابات ٩٦ و هم بعد از انتخابات این بود که یک دوره چهارساله برای مدیریت یک استان، خصوصا وقتی استان زادگاه خود استاندار باشد، کفایت میکند. این درخواست خودم بود. سیاست دولت هم اینطور بود که در مرحله دوم اگر قرار است جابهجایی رخ دهد، به مقصد استانی دیگر باشد. آنها هم که جابهجایی نداشتند، مثل استانداری کرمان طبیعتا اگر استاندار بومی بودند، باقی ماندند که به نظرم سیاست درستی بود.
شما از شباهت دو استان گیلان و بوشهر گفتید و البته اشاره کردید که سهم دریا در زندگی مردم بوشهر بسیار زیاد است ولی در شمال ایران کمتر است. به همین میزان مسئله کشاورزی در شمال ایران اهمیت بیشتری دارد. شما قطعا در استان گیلان در مورد کشاورزی، آب، نحوه استفاده از زمینها و محیط زیست با مسائلی مواجه هستید که شاید در بوشهر کمتر با آن مواجه بودید. درباره این مسائل چه میکنید؟
اتفاقا در بوشهر هم کشاورزی مسئله مهمی است و با آن غریبه نبودم. همین خرمایی که برای پذیرایی آوردید، خرمای بوشهر است. یا برای مثال بوشهر در تولید صیفیجات خارج از فصل وقتی که اغلب نقاط کشور سرما و یخبندان است، جایگاه ویژهای دارد. بنابراین با مدیریت تولید کشاورزی، بازاریابی، ارتقاي بهرهوری و مسائلی از این دست آشنا هستم.
ولی برنج، چای و خرما چندان مشابه هم نیستند.
مباحث کلان کشاورزی تقریبا یکی هستند. اینکه چطور شرایط مناسب برای بازاریابی را فراهم کنید و فضای کسب و کار کشاورزی را رونق دهید موضوعاتی هستند که در این سطح با آنها روبهرو هستیم. تفاوتهایی که بین تولید چای یا خرما وجود دارد بیشتر در سطح مدیریت جهاد کشاورزی یا مهندسان کشاورزی مطرح است. یک استاندار وقتی درباره حملونقل دریایی حرف میزند، لزومی ندارد در حد یک کاپیتان سواد دریایی داشته باشد اما باید مسائل کلان حملونقل دریایی را بفهمد و بداند. در این مسئله هم بهعنوان استاندار لازم است که زنجیره تولید کشاورزی را بشناسم، بدانم که چه چیزی میتواند به بهبود وضعیت کشاورزان کمک کند یا برای مثال از لحاظ کمی سطح تولید را بالا ببرد. آیا میتوان در زمین کشاورزی کشت دوم انجام داد؟ چطور میتوانیم محصولی را که امروز تولید میشود، با وضعیت بهتری فراوری، بستهبندی و عرضه کنیم؟ چطور باید در این زمینه برندسازی کنیم؟ اینها سؤالاتی است که من با آنها روبهرو هستم و باید بهعنوان استاندار برای آنها برنامه داشته باشم. اگر وارد جزئیات شویم بله، خرما با چای فرق دارد، چای با برنج فرق دارد، برنج با زیتون فرق دارد یا برای مثال ابریشم داستان متفاوتی دارد.
شما سابقهای طولانی در صنعت نفت و پتروشیمی دارید. از سوی دیگر درحالحاضر طرحهای توسعه صنایع پتروشیمی در شمال آغاز شده است و به نظر میرسد حضور شما در گیلان بیارتباط با این طرحها نیست. مناطق شمالی کشور وضعیت ویژهای دارند و نگرانیهایی درباره مباحث محیطزیستی مطرح میشود و این سؤال وجود دارد که چرا استانی که میتواند از صنعت گردشگری منبع درآمد خوبی داشته باشد باید روی صنعت پتروشیمی سرمایهگذاری کند؟
پتروشیمی مطالبه مردم منطقه بوده و پیگیریهای آن نیز از مدتها قبل انجام شده و مقدماتش هم در همان زمان فراهم شده است. یعنی بحثی که درحالحاضر درباره پتروشیمی گیلان مطرح است، این است که دو، سه شهرستان پیگیر مسئله هستند و به نوعی رقابتی نیز بینشان در جریان است و ارتباطی با آمدن من به گیلان ندارد. از مدتها قبل این مکاتبات، مذاکرات و مطالبات وجود داشته است.
کدام شهرها هستند؟
مثلا رودسر و سایت سردار جنگل که برای استخراج نفت از دریای خزر بوده که البته در کوتاهمدت و میانمدت اتفاق نمیافتد چون مربوط به آبهای عمیق است و مسائل مربوط به خودش را دارد و شاید در مقایسه با میادین مشترک جنوب کشور که در آنها در حال رقابت با کشورهای دیگر هستیم، اولویت فعلی وزارت نفت هم نباشد. قبل از آنکه به گیلان بروم پیگیریهایی از طرف استان انجام گرفته بود و موافقت اولیه را هم از وزارت نفت برای احداث یک واحد پتروشیمی گرفته بودند.
منظورتان از قبل، دولت اول آقای روحانی است؟
حتی از دولت اول آقای روحانی هم مطرح بود و پیگیریهایی شده و در دولت اول آقای روحانی قوت گرفته. مکاتبات متعددی از طرف برخی شهرستانها صورت گرفته است. نکته دوم درباره این مسئله این است که اگر از تکنولوژی روز صنعت پتروشیمی استفاده شود اصلا تهدیدی برای محیط زیست نیست. امروز واحدهای پتروشیمی متفاوتی وجود دارند که در وسط شهرها هستند و مشکلی هم ایجاد نمیکنند. اما اگر قرار بر استفاده از تکنولوژیهای دو، سه نسل قبل باشد حتما مشکلساز میشود و ما قطعا با آن مخالفیم. باز هم بسته به اینکه شما گاز یا نفت را میخواهید به چه چیزی تبدیل کنید میزان و نوع آلایندگی خیلی متفاوت است. فرایند و نوع محصولی که میخواهید به دست بیاورید نیز از فاکتورهای مهم است. پتروشیمیای که در گیلان مطرح است از نوع GTPP است، یعنی گاز را به پلیپروپیلن یا پروپیلن تبدیل میکند. خوراک آن هم از دریای خزر نیست، بلکه از خط لوله گازی که در امتداد ساحل خزر از چابکسر تا آستارا کشیده شده خوراک میگیرد و محصولش نیز در کارخانههای کوچک دیگری به مواد متنوعی تبدیل میشود. این مسئله هم تزاحمی با کشاورزی و محیط زیست ندارد.
این کار در چه مرحلهای قرار دارد؟
هنوز حتی سرمایهگذاری انتخاب نشده است. یعنی هنوز به مرحلهای نرسیده که بگوییم شرکت الف میخواهد بیاید اینجا و گاز را به فلان محصول تبدیل کند.
حتی شهرها هم انتخاب نشدند؟
سایتهایی که درحالحاضر در رودسر و رودبار مکانیابی شدهاند اما هنوز سرمایهگذارشان مشخص نشده است. وزارت نفت هم اعلام کرده که خوراک گازشان را تأمین خواهد کرد.
قرار است که یک شرکت داخلی وارد شود یا خارجی خواهد بود؟
معمولا این موارد به صورت شراکت و همکاری بین طرفهای داخلی و خارجی انجام میشود. بستگی به ظرفیت واحد پتروشیمی هم دارد. اگر ظرفیت و میزان سرمایه موردنیاز بالا باشد، معمولا فاینانسر یا شریک خارجی استفاده میشود.
با توجه به تجربیات بدی که در زمینه مباحث محیطزیستی عسلویه وجود دارد، چه پیشبینیهایی برای جلوگیری از اتفاق مشابه آن در گیلان کردهاید؟
ببینید این دو اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. نهایت پروژههای پتروشیمی که در گیلان میتواند تعریف و اجرا شود، یک درصد پروژههای عسلویه نیست. عسلویه داستانش کاملا متفاوت است. بخش عمده آن پالایشگاههای گاز است. ما ۲۹ پالایشگاه در عسلویه داریم که هرکدامشان سه میلیارد دلار هزینه داشته و بخش کوچکتری که کنار آن احداث شده ، اگر اشتباه نکنم ۲۷ یا ۲۸ واحد پتروشیمی متوسط و بزرگ را شامل میشود. آنجا هم پتروشیمی در عسلویه و ماهشهر خیلی متفاوت هستند. اگر شما آن ۳۰ تا را حساب کنید هر پالایشگاه گاز حدودا سه برابر یک پتروشیمی بزرگ است. یعنی چیزی به اندازه ۹۰ پتروشیمی بزرگ و به آن پتروشیمیهای عسلویه را هم اضافه کنید، خواهید دید که اصلا قابل مقایسه نیستند و اصلا تصور کاری با چنان ابعادی در گیلان ممکن نیست. شما باید اتفاقی را که در گیلان قرار است بیفتد، با کاری که در اصفهان یا کرمانشاه میشود، مقایسه کنید. دقت کنید که وقتی حجم کار ٣٠ برابر میشود آلودگیاش ٣٠ برابر نمیشود، بلکه همافزایی منفی اتفاق میافتد و تصاعدی افزایش پیدا میکند.
این تأکید شما یعنی شما با احداث پتروشیمی موافق نیستید؟
اگر بخواهد مثل عسلویه و در حجم عسلویه اتفاق بیفتد قطعا مخالفم. حتی نصف و یکچهارم عسلویه بخواهد اتفاق بیفتد هم مخالفم. ظرفیت منابع طبیعی گیلان متفاوت است. حساسیت منابع طبیعی و محیط زیستش متفاوت است. اصلا ضرورت ندارد که این کار اینجا اتفاق بیفتد. اما فراموش نکنید گیلان ٦٠ تا ٩٠ سال پیش یک استان صنعتی بوده است. رشت یک شهر صنعتی بوده است. صنعت سهم قابلتوجهی در اشتغال گیلان داشته است. امروز متناسب با ظرفیت و توان اکولوژیکیاش از این ظرفیت استفاده نشده است. من معتقدم با رعایت الزامات زیستمحیطی که تحققش کاملا امکانپذیر است، پتروشیمی تهدیدی برای گیلان محسوب نمیشود.
یکی از بحثهای دیگری که در گیلان وجود دارد و سالهاست روی زمین مانده، بحث فاضلاب روستایی، شهری و بیمارستانی است. در شهر رشت دو رودخانه وجود دارد که میتوانستند سرمایههای عظیم گردشگری شهر رشت باشند اما امروز خودشان به معضل تبدیل شدهاند. در روستاها هم شاهد هستیم که فاضلاب و پسماند مقصدی جز رودخانهها ندارند. در این مدت کوتاهی که به گیلان رفتهاید، برای این موضوع فکری کردهاید؟
درخصوص بحث پسماند بیمارستانی من معتقدم که این معضل را تا سال ٩٧ جمع کنیم. همین دو یا سه هفته پیش زبالهسوزهای سه، چهار بیمارستان را به بهرهبرداری رساندیم. سیستمی که کاملا بهداشتی و استاندارد است. اما درباره بحث کلیتر که زباله شهری و روستاییمان است، سؤال مهم این است که ما بعد از اینکه زباله را جمع میکنیم، چه کار کنیم. روشهایی وجود دارد؛ یکی تفکیک از مبدأ است. در ادامه، بحث کمپست است که بخش مفید و مواد آلی زباله استخراج و در بخش کشاورزی استفاده شود، حجم باقیماندهاش هم در زبالهسوز کم شود و برق هم با آن تولید کنیم. یک روش این است که بخش خصوصی زبالهسوزی یا تولید کمپست کند، منتها وقتی به ارزش آن تولید نگاه کنیم، برای بخش خصوصی صرفه اقتصادی ندارد. یا دولت باید بخشی از هزینهها را بدهد که درصد سرمایهگذاری بخش خصوصی کاهش پیدا کند و در نتیجه برایشان توجیه اقتصادی پیدا کند، یا اینکه دولت شروع به کار کند و وقتی بهرهبرداری کامل شد و چرخه به حرکت درآمد، بهرهبرداری را به بخش خصوصی بدهد. در بحث زبالهسوز خیلی از سرمایهگذارها میگویند که ما حاضریم اجرا کنیم، در مقابل برقش را از ما بخرید. منتها برق به قیمت واقعی جوابگوی هزینه آن بخش خصوصی نیست. هزینه خیلی بیشتر است. بنابراین افراد میآیند و خیلی جدی هستند اما وقتی چرتکه میاندازند، میبینند که شدنی نیست. دولت در لایحه بودجه برای بحث مدیریت پسماند با اولویت استانهای شمالی که معضلش جدیتری است پیشنهاداتی کرده بود اما در مجلس این دو میلیارد دلار که دولت پیشبینی کرده بود از صندوق توسعه ملی بردارد و رأسا بحث پسماند را ساماندهی کند، حذف شد. این برای ما نگرانیهایی ایجاد کرده است. معتقدم اگر آن پیشنهاد مصوب میشد، بحث پسماند استان گیلان بهکلی حل میشد اما حالا با مشکلی مواجهیم که منبع مطمئنی برای سال آینده نداریم و مثل سنوات قبل باید برویم سراغ منابع متفرقهای که با توجه به بالابودن حجم سرمایهگذاری اولیه سرعت کار ما را کم میکند. حداقلش این است که سرعت کار را کم کند. ما پیشبینیمان برای گیلان در دومیلیارددلاری که دولت برآورد کرده بود، چهار زبالهسوز در چهار نقطه استان بود. حداقل نیازمان سه زبالهسوز است. برای محدوده مرکزی تقریبا از یک سال قبل مناقصه برگزار شده و یک شرکت انتخاب شده که ترکیبی از سرمایهگذاران ایرانی و چینی هستند. طرف چینی هم تجربه خوبی در این زمینه در چین و کشورهای دیگر دارد. مسئولان محلی دو، سه بار در سال گذشته از فعالیتهای آنها بازدید کردند و تکنولوژیاش را دیدند و رضایتبخش بود. قرارداد هم منعقد شده اما منتظر یک پیشپرداخت هستیم که حدود ٣٠ میلیارد تومان باید پرداخت کنیم تا تعهد زمانیشان شروع شود. اگر آن را انجام دهیم و زباله رشت را ساماندهی کنیم، بخش قابلتوجهی از معضل گوهر رود به زرجوب حل میشود. اما بخشی هم به سیستم فاضلاب مربوط است. غیر از سیستم فاضلاب بیمارستانی که حجم کم و مخاطره بالاتری داشته، زباله عمومی پسماند شهری و روستایی حجمش خیلی بالاست. فاضلاب حجمش خیلی بالاست و بخش عمدهاش هم وارد دو رودخانه رشت میشود. اگر به رشت سفر کرده باشید حتما دیدهاید که این دو رودخانه چه وضعیتی دارند و به جای اینکه فرصتی برای رشت باشند، به یک تهدید تبدیل شدهاند و به جای اینکه جلوه طبیعی و جذاب رشت باشند، شاید بدترین منظره رشت این دو رودخانه هستند. ما برای مسئله فاضلاب بررسیهای زیادی کردیم. برآورد کردیم اگر مشکل این دو رودخانه را همزمان اعم از فاضلابی که در آن میریزد و شیرابههایی که از بالادست داخلش میآید، حل کنیم، به دو هزار میلیارد تومان هزینه نیاز است. دیدیم که این مبلغ در توانمان نیست. بنابراین تقسیمبندی و اولویتهایمان را مشخص کردیم. گفتیم مثلا روی یکششم کار با همکاری و سرمایهگذاری همه دستگاهها و منابع ملی و استانی تمرکز کنیم و همینطور پلهپله جلو برویم. برای سال ٩٧ بین گوهررود و زرجوب بنابر دلایلی گوهررود را برای شروع انتخاب کردیم. بعد چیزی حدود ٤٠ درصد از طول هفتکیلومتری گوهررود را بهعنوان اولویت مشخص کردیم.
برای آب و فاضلاب شهری که بحث فاضلاب آن قسمت را ساماندهی کند، پسماند و زیباسازی و مباحث مختلف پیرامونش مثل گردشگری و راههای دسترسی و مانند اینها را در دستور کار قرار دادیم که ساماندهی شود. راهی هم غیر از این نتیجه نداشتیم چون سالها بود همه میگفتند همه کار را با هم انجام دهیم و سالها هم انجام نشد و اگر ما هم میخواستیم بگوییم همه را با هم انجام دهیم، سالها میگذشت و شروع هم نمیکردیم. فازبندی کردیم و کاری را برنامهریزی کردیم که زورمان برسد. سال ٩٨ یک تکه دیگر کار را جلو میبریم. من معتقدم در کمتر از سه سال میتوانیم گوهررود را تمام کنیم که هفت کیلومتر از طولش در شهر رشت است. بعد هم سراغ زرجوب میرویم.
برنامه شما درخصوص فاضلاب شهری چیست؟
ما زومبندی میکنیم و براساس آن تکهتکه جلو میرویم. منابع مالی برای اینکه کار یکپارچه و یکمرتبه انجام شود، وجود ندارد. اگر قرار بود همانطور که قبلا عمل میشد عمل کنیم، همهجا را زخمی میکردیم و کل شهر ١٠، ١٥ سال روی دستمان میماند. بنابراین زومبندی میکنیم و تمرکز بودجهای را روی یک به یک قسمتها قدم به قدم میگذاریم و جلو میرویم.
یکی از اتفاقاتی که با رفتن شما به استان گیلان شاهدش بودیم انتصاب چند بخشدار جوان در بخشهای مختلف استان بود. اسامی را که میخواندیم مشخصا جوانانی بودند که از نوجوانی در ستادهای انتخاباتی فعال بودند ولی معمولا بعد از انتخابات فراموش میشدند تا انتخابات بعدی. واکنشها به این تصمیم شما چه بود؟ بهویژه اینکه معمولا چنین تصمیماتی بدون هزینه نیست. این روند را ادامه خواهید داد؟
قطعا ادامه میدهیم. جدا اعتقاد دارم که این کار را باید انجام بدهیم. فاصله بیننسلی در مدیریت کشور اتفاق افتاده که هرچه دیرتر به سراغ حل آن برویم اثرات زیانبارش بیشتر است. شما در مواضع مختلف رئیسجمهور هم این را میبینید. حتی دو هفته قبل که در سمینار استانداران دوباره بر جوانگرایی و استفاده از ظرفیت بانوان در عرصه مدیریتی تأکید کردند، این دو حتما باید اتفاق بیفتد. هرکسی دیرتر شروع کند آثارش بیشتر متوجهش میشود. هر نهادی که دیرتر شروع کند آثار زیانبارش را در آینده کوتاهمدت بیشتر خواهد دید. بعضی که کمتعداد هم هستند فکر میکنند جوانی که چهره اجتماعی و مدنی و سیاسی است ولی الزاما کارمند دولت نیست و کد استخدامی ندارد، نمیتواند یک مسئولیت سطح سه را قبول کند و از عهدهاش بربیاید. درحالیکه این جوانان از خیلی از آدمهایی که صاحب مسئولیتاند فعالتر و شناختهشدهتر هستند. شاخصشدن اینها به تبع توانمندیشان است که توانستهاند خودشان را نشان بدهند. این هم تأکید دولت است و هم اعتقاد جدی من. نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل میدهند. چند درصد مدیران بانوان هستند؟ درصد جمعیت جوانان، میانسالان و سالمندان را نگاه کنید. اینهایی که الان در سالهای آخر میانسالی یا در دوره سالمندی هستند، خودشان زمانی در اوایل انقلاب در سنین بسیار کم مدیر شدند. در ٢٠سالگی فرماندار شدند. استاندار ٢٥ یا ٢٦ساله داشتیم. وزیر ٣٠ساله داشتیم. دور از ذهن است که همسنهای آنها بگویند که یک آدمی همسن دوره استانداری آنها الان نمیتواند بخشدار شود. با عقل نمیخواند. میگویند ما در ۲۵سالگی استاندار بودیم و خیلی هم موفق بودیم. از دوره پیریمان هم بهتر کار میکردیم. با شجاعت کار میکردیم، افق بلندمدت را میدیدیم، قدرت ریسکمان بالا بود. من اینها را زیاد از خودشان میشنوم. اما بعضی از همینها میگویند جوانانی که الان در همان سن قرار دارند، نمیتوانند بخشدار شوند، نمیتوانند رئیس اداره شهرستان شوند. من قبل از آمدن به گیلان و در بوشهر هم از جوانان هرجا استفاده کردم، که گسترده هم استفاده کردم، نتیجه گرفتم. در بوشهر همه بخشداران را زیر ٤٠ساله انتخاب کردم. اینجا هم قصدم این است که حتیالامکان، چون ممکن است چند استثنا هم پیش بیاید، هر بخشداری را تغییر میدهیم حتما حولوحوش ٣٥ سال انتخاب کنیم. یعنی میانگین سنی انتخابیمان تقریبا این است.
بومی یا غیربومی؟
بومی آن بخش را ممکن است نگذاریم و از بخش دیگری بگذاریم که در مراودات اجتماعی محدودیتهایی نداشته باشند. اینقدر جوان لایق در گیلان زیاد است که از هیچ کجا لازم نیست بیاوریم. نیرو واقعا وجود دارد. در سطح بخشدارها باید نیروها را شناسایی کرد یعنی از شبکه خود جوانان کمک بگیریم. در حوزه خانمها هم همینطور. احتمالا در یکی، دو هفته آینده اولین گروه از زنان را برای سمت بخشداری منصوب میکنم. برای ادامه انتصاب جوانان هم در روزهای آینده و پیش از پایان سال انتصابهایی خواهیم داشت.
یکی از مشکلاتی که در گیلان وجود دارد این است که برخلاف تصور، زنان در عرصههای مدیریتی خیلی نقش کمرنگی دارند. یعنی پتانسیل زنان در گیلان بسیار بالاست ولی برعکس میبینیم که فرصتهای خوبی برای نشاندادن ظرفیتشان پیدا نمیکنند.
بله. آنطور که در عرصه اقتصاد و خصوصا کشاورزی فعال بودند در عرصه مدیریتی کاملا برعکس است.
در این مورد برنامه دارید؟
به معاونت سیاسی و به فرمانداران ابلاغ شده و تلاشمان این است که در ۱۰ ماه آینده بهتدریج در همه شهرستانها یک معاون فرماندار یا بخشدار زن داشته باشیم.
رابطهتان با گروههای سیاسی استان چطور است؟ از ظرفیت اصلاحطلبها استفاده میکنید؟
خوب است. خصوصا با جوانان رابطه خوبی دارم. با هیچ گروه سیاسی تعارض و تضادی نداریم.
کمکم داریم وارد فصل برنج و چای میشویم. من اینطور شنیدهام که چای سنواتی در سالی که گذشت، قیمتش کمتر از سال گذشته بوده. این مسئله خیلی از باغدارها را اذیت کرده و نگران هستند. علاوه بر باغدارها کارخانههای چای هم در این مورد متضرر میشوند و به نظر میرسد چای، بازار بسامانی ندارد. برنامهای دارید که وضعیت بهتر شود؟
چای سنواتی؛ کلمهای که اصطلاح شده، مربوط به بخشی از چایهای خریداریشده تعاون روستایی است که از چندین سال قبل در انبارها مانده و تاریخمصرفشان منقضی شده و دیگر استفاده خوراکی نمیتوانند داشته باشند. ما با وزارت جهاد کشاورزی به توافقی رسیدیم که آنها به نحوی این چایها را یک جا بفروشند و مطمئن شوند که وارد بازار چای کشور نشود و به اعتبار چای گیلان لطمه وارد نکند. سوابق سال گذشته نشان میدهد که بخشی از اینها که پراکنده فروش رفته، در بازار داخلی و بهخصوص خارج از کشور برای مصرف خوراکی فروخته شده یا کارهایی رویش انجام شده و برگشته است.
پرونده قضائی هم وجود دارد؟
مسائل متعددی دارد و به همین دلیل فروش آن متوقف شده است. باید چایهایی که انبارها را اشغال کرده تعیین تکلیف شوند. ما شرایطی گذاشتیم و قرار است برای مصارف غیرخوراکی صادر شود اما میخواهیم نظارتی داشته باشیم تا ببینیم به چه بازاری میرود و امکان عدم برگشتش را کاملا رصد کنیم.
یعنی چه مصارفی داشته باشد؟
برای تولیدات آرایشی بهداشتی و اموری شبیه به این. منتها بهطور کلی صنعت چای وضعیت پیچیده و درعینحال سختی دارد. الان دولت ۶۰ درصد قیمت هر کیلو چای را بلاعوض به کشاورزان میدهد. ممکن است در بلندمدت این پایدار نماند. حتی امسال هم که دولت با مشکلاتی در نقدینگی مواجه شد، تقریبا ۴۰ یا ۵۰ روز پیش آخرین مرحله پرداختیهای خودش را داد. بنابراین ما باید به این سمت برویم که این چای در بازار توان رقابت پیدا کند و همیشه متکی به سوبسید و نقدینگی دولت نباشد. فرض کنید ۱۰ سال دیگر دولت گفت که من توان پرداخت ندارم، نباید کشاورزها یکمرتبه زمینگیر شوند. ما باید در زنجیره فراوری و بستهبندی و برندسازی کار کنیم. کارخانجاتی شکل گرفته و الان هم این اولویت ماست که از این نوع کارخانهها حمایت کنیم. بالاخره انواع چای کیسهای با بستهبندیهای خوب و دمنوش و چایهایی که زودتر حاضر میشوند و از این قبیل یا اینها را با مواد دارویی دیگر ترکیب میکنند و به صورت کیسهای درمیآورند. مجموع این کارها را باید انجام دهیم که بتوانیم از این وضعیتی که نیازمند حمایت مالی مستقیم دولت هستیم، به تدریج خارج شویم. اگر خارج نشویم، نگرانم که یکمرتبه دچار مشکل شویم.
مثلا یکی از اقدامات پیشنهادی این است که چای شمال وارد سبد کالایی شود که دولت به بهانههای مختلف توزیع میکند. یا ادارات و نهادهای دولتی چای گیلان مصرف کنند.
برای بلندمدت روی این نمیشود حساب کرد. برای کوتاهمدت خوب است. شاید ۱۰ سال دیگر دولت روشش این نباشد که بسته غذایی بخرد و به مردم بدهد. بنابراین نمیتوانیم روی این حساب کنیم. ما باید کیفیت محصول نهایی چایمان را افزایش دهیم که با قیمت خوب، مردم تمایل به خرید آن در سراسر کشور داشته باشند و نیاز به واردات چای نداشته باشیم. باید به این سمت برویم. یعنی اصل هدفگذاری ما این باشد. روشهایی که اشاره کردید و روشی که الان هست و دولت کمک میکند، روش کوتاهمدت و خروج از بحران است. ما در این مسیر میرویم که بتوانیم نتایجی بگیریم.
گفتید نگران این هستید که شاید ۱۰ سال دیگر دولت نتواند این نیازها را برآورده کند. آیا دولت برنامه یا تصمیمی دراینباره دارد یا به شما چیزی گفته؟
نه دولت چیزی نگفته ولی عقل حکم میکند که ما این احتیاط را بکنیم تا با بحران مواجه نشویم.
در مورد برنج هم توضیح دهید؟
وضعیت برنج بهتر از چای است و برنج گیلان توان رقابت در بازار را دارد. مثلا اگر کشاورز بخواهد حدود ٢٠ درصد گرانتر هم بفروشد، مشکلی نخواهد داشت. چای خیلی با آن قیمت فاصله دارد. ما درباره برنج دو، سه برنامه را همزمان جلو میبریم. با دستاندرکاران و خصوصا کشاورزان و کسانی که خودشان مستقیما ذینفع هستند، مشورت کردیم. نتیجه این است که باید بهرهوری را در سطح واحد افزایش دهیم و به نوعی اقلام را کنترل کنیم، یعنی اقلامی که اقلام بومی هستند؛ ضمن اینکه بتوانیم میزان برداشت محصول در مزرعه را بیشتر کنیم، آن اقلام را یا کیفیتشان را حفظ کنیم یا ارتقا دهیم که مرکز تحقیقات برنج، وظیفه اصلياش همین است. اینها الان بذر تولید میکنند باز هم به وسیله کشاورزها و کشاورزها کشت میکنند. الان معادل ۲۰ درصد بذر استان در یک سال کنترل شده و تحتنظارت خودمان به کشاورز میدهیم. برنامه این است که صددرصد بذر سالانه را تحت کنترل تولید کنیم و به کشاورزان بدهیم و خیالشان راحت باشد که این بذر این نوع برنج است و راندمانش هم پایین نیامده. از لحاظ بهرهوری مشکل خاصی ندارد. بحث دوم فراوری و بستهبندی است. وضعیت بستهبندی ما مجموعا خوب نیست.
کیسههای وزنبالا در بازار مرسوم نیست و ظاهر زیبایی هم ندارند. البته کارخانههایی شکل گرفتند که توزیع را با کیسه باکیفیت و ظاهر مناسب شروع کردهاند. شالیکوبیهایی که تعدادشان زیاد است را باید دستهبندی کنیم. این تعداد، کمتر یا بیشتر زیر نظر یکی از خودشان یا شرکت تعاونی مشترکشان قرار بگیرند و با یک برند مشترک محصول را به بازار بدهند؛ با یک برند مشخص و بستهبندی خوب. این باعث میشود امکان اینکه برنج با کیفیت پایین به نام برنج گیلان وارد بازار شود و به قیمت محصول ما در بازار لطمه وارد کند، کاهش پیدا کند. نکته بعدی این است كه بتوانیم در شالیزار کشت دوم داشته باشیم. موقعی که برنج را برمیداریم، کشاورزی دیگري انجام دهیم. فصلی که برنج را برمیداریم، اوج بارندگی ما بعد از آن است و آبهای سطحی چون بارندگی زیاد است، ریشه گیاهان را اذیت میکند. مثلا فرض کنید بخواهید سیبزمینی بکارید؛ به خاطر بارندگی زیاد بیمشکل نخواهد بود؛ مگر اینکه زهکشی کنیم. من به همکاران جهاد کشاورزی گفتم که دو مزرعه ۲۰هکتاری را در شرق و غرب گیلان پایلوت کنند، زهکشی تحتالارضی انجام دهیم که آب را مستمر تخلیه میکند که در آنها محصولات دیگر را تست کنیم. اگر واقعا یک کشت دوم با درآمد نسبتا خوب جواب دهد، برویم سراغ گستردهکارکردن زهکشی تحتالارضی.
الان نوع محصول کشت دوم انتخاب شده؟
طرح پایلوت برای همین است. محصولات مختلف را آزمایش کردهایم تا ببینیم کدام بهتر جواب میدهد. پس کشاورز از زمینش یک بار برنج برداشت کند، ضمن آنکه بهبود فراوری و برندسازی برای آن میکنیم، در کنارش از طریق کشت دوم هم درآمد دیگری نصیب کشاورز شود. اگر در این دو موفق شویم، میتواند باعث شود که مزارع فعلی و معیشت کشاورزان به نحو رضایتبخشی تأمین شود. وگرنه در شرایط فعلی خیلی از مزارع خصوصا آنها که قوارهشان کوچک است، جواب نمیدهد و درآمد کشاورز تأمینکننده زندگیاش نیست.
بحث راهآهن به کجا رسید؟ هم برای مردم گیلان و هم از نظر اقتصادی براي کشور مهم است. بالاخره کی سوار قطار میشویم و میآییم رشت؟
آخرین بازدیدمان به اتفاق آقای دکتر خادمی، معاون وزیر و مدیرعامل شرکت ساخت دیروز بود. دیگر قدمهای آخر کار است. من تاریخ دقیق نمیگویم چون مسئول مستقیم پروژه نیستم. ریلگذاری نهایتا تا آخر امسال تمام است. کارهای جزئی و تحویل آن به شرکت راهآهن و راهاندازی آن مانده که زمان زیادی نخواهد برد. به لحظهشماری افتاده است.
گیلان جزء استانهایی است که نرخ بالای مهاجرت، مخصوصا جوانان به پایتخت و شهرهای صنعتی دارد. ما میبینیم که خیلی از شهرکهای صنعتی که در گیلان وجود دارد همینطور راکد ماندهاند. یک تابلویی دارند و دو، سه واحد فعال. با توجه به اینکه شما صنعتی هستید، برای حل این مشکل برنامهای دارید؟
صنعت تابع شرایط ملی و بینالمللی است. یعنی اینطور نیست که اگر وضعیت صنعت کشور خیلی عالی است، وضعیت گیلان خیلی بد بماند یا اگر وضعیت کشور متوسط است، گیلان عالی شود. به سیاستگذاری واردات و صادرات شما و به مراودات شما با دنیا و به تنظیم بازار و شیوه نرخگذاری و روشهای حمایت شما از تولید مرتبط است که هیچکدام هم استانی نیست. اگر در سیاست کلان اقتصادی تصمیمگیری شود و اثر مثبتي روی واحدهای تولید صنعت داشته باشد، روی گیلان هم دارد. ما بهتبع آن سیاستگذاری باید وظیفهمان را درست انجام دهیم و استفاده حداکثری از آن فرصتهایی که تعریف میشود، کنیم. دراینباره ما در احیا یا فعالسازی مجدد واحدهای غیرفعال یا نیمهفعال و تسهیلات و حمایتهایی که دولت باید انجام دهد، هر هفته در کارگروه تسهیل و رفع موانع تولید سعی میکنیم کار را جلو ببریم. در همه جلساتش هم شخصا شرکت میکنم. در جلسات دو، سه ساعته واحدهای تولیدی هرکس تقاضا و مشکلی دارد و مدیران کل و مدیران بانکها همه هستند. اگر با بانک مشکل دارند و با شرکتهای خدماترسان مثل گاز در مجوز مشکل دارند، بدهکاری دارند، مهلت میخواهند، سرمایه در گردش میخواهند، تسهیلات میخواهند و… را رسیدگی میکنیم. ما تلاشمان این است که از حمایتهای ملی حداکثر استفاده را بکنیم. شرکتهای صاحبنامی که در دهههای ۴۰ و ۵۰ در گیلان بودند مثل ایرانبرک و امثال آن را اگر به یاد بیاورید، میبینید که میتوانیم و باید دوباره به شکوفایی برسند. ممکن است که شرایط بازار ما و بازار دنیا طوری باشد که نتوانند همان محصول را تولید کنند؛ ما باید به آنها کمک کنیم که محصول دیگری را که توان رقابت در بازار دارد، تولید کنند. باید بتوانیم حمایتشان کنیم. این کار را انجام میدهیم و از ظرفیتهایی که ابلاغ میشود حداکثر استفاده را ميکنیم. ولی گیلان ظرفیتهای دیگری هم دارد. از لحاظ سهم اشتغال اگر نگاه کنید، کشاورزی اول است. از لحاظ استعداد در کنار کشاورزی من معتقدم گردشگری هم میتواند برای ما به اندازه کشاورزی و حتی با درآمد بیشتر از آن شغل ایجاد کند. ما صنعت، کشاورزی، گردشگری، تجارت و اینها را باید در کنار هم ببینیم. اگر تجارت ما قوی شود محصولات ما راحتتر صادر میشود. الان گل و گیاه ما صادر میشود، چای ما این فرصت را دارد ولی همه چیز تحتتأثیر و تابع وضعیت اقتصاد کشور است همانطور که ابریشم نیز چنین وضعیتی دارد.
شرکت ابریشم شرکت بسیار بزرگی بود که عملا از کار افتاده. برنامهای برای آن دارید؟
بله، درحالحاضر هم جزء شرکتهایی است که در فهرست خصوصیسازی هستند که من درخواستم از دولت این است که ملک اینها را ندهید. اصلا رایگان بدهند در اختیار بخش خصوصی و بگویند که شما این را احیا کن، ۵۰ سال هم دستت باشد. هر بار ملک را میدهیم، این احتمال وجود دارد که تحویلگیرنده بگوید که این ملک میارزد که من نگهش دارم. شما در کشت و صنعت نگاه کنید یا در جاهای مشابه در این اوضاع کشاورزی کمکم شخص میرود سمت استفاده دیگری که برای خودش خوب است؛ ولی برای استان و کشور خوب نیست. هرگاه توانستیم خصوصیسازی را از زمین فروشی جدا کنیم، من مطمئنم جواب میدهد؛ ولی هرگاه به اسم خصوصیسازی زمینفروشی و انفالفروشی کنیم، بدون شک آسیب جدی وارد میکند.
بخش خصوصی احتمالا چیزی از پرورش ابریشم نمیداند.
من درخواستی کتبی که از دولت کردم، این بود که شما ملک ندهید و حق استفاده بدهید. بهاینترتیب که تا فعالیت تولید نخ ابریشمی کند، این زمین رایگان در اختیارش باشد.
دولت نظرش چیست؟
دولت میگوید بخشی از اینها جلو رفته و توقفش آسان نیست. در مواردی که جلو رفته و مزایده برگزار شده، میگویند که ما شرایط شما را در قرارداد لحاظ میکنیم. شرطهایی میگذاریم که اگر این تحویلگیرنده احیا نکند، بتوانیم پس بگیریم یا یک ضمانت اجرائی دیگری وجود داشته باشد. الان سولهها سرپاست؛ ولی تأسیسات کارخانهها و این چیزهایش نه، آنها قدیمی و فرسوده شده است. خب شما برق و آب و خیابانکشی زمین و سوله دارید و اینها ٦٠ تا ٧٠ درصد هزینه است. ما باید بتوانیم که از آنها حمایت کنیم و مجابشان کنیم که خط تولید جدید بیاورند. اگر این اتفاق بیفتد، نوغانداری تقویت میشود؛ چون ریشهاش وجود دارد و از بین نرفته است. درختان توت کم شدند؛ اما به اندازهای که آن کارخانهها را بتوانیم تغذیه کنیم، وجود دارند. گرچه نوغانداری یک شغل تکمیلی است؛ ولی هم زیبایی دارد و کمک درآمد کسانی است که شالیزار دارند.
بله، ریشههایش وجود دارد؛ چون کشاورزان به طور سنتی خودشان میدانستند که چه کاری بکنند. از این موضوع که بگذریم، درباره ترانزیت سؤال این است که سالهاست اتوبان قزوین-رشت راهاندازی شده و گُله به گُله پیش رفته؛ ولی ما هنوز میبینیم که در گلوگاه رودبار گیر میکند. شنیدهها حاکی است مقاومتهایی از طرف اهالی وجود دارد و نمیگذارند آزادراه تکمیل شود. آیا چنین چیزی بوده؟
این موضوع بوده؛ ولی حل شده. قرار شده در مرحله اول لاینِ رفت خارج از رودبار باشد و لاینِ برگشت به تهران در درون رودبار باشد؛ چون کسانی که میخواهند خرید کنند، وقتی میخواهند برگردند، این کار را میکنند. در آن جاده فعلی که ششخطه است، تغییری ایجاد میشود و بلوار وسط جمع میشود و لاین میانی تندرو و دو طرف کندرو میشود و کسی که میخواهد خرید کند، وارد کندرو میشود. از این لحاظ، هم دغدغه مردم رفع میشود و هم مسافران مشکلی نخواهند داشت. در بلندمدت دغدغه و بحث اشتغال مردم را داریم. بالاخره مشاغلی که به فروش زیتون در این مسیر مربوط هستند، یکی از فرصتهای شغلی درخورتوجه و یکی از مباحث مهم استان گیلان هستند. زیتونفروش اگر فروشش کاهش پیدا کرد، باغات زیتون هم با مشکل مواجه میشود.
همین فضا میتواند در کنار آزادراه انجام شود؟
ما این کار را برای شهرهای دیگر داریم انجام میدهیم. برای لوشان و رستمآباد و منجیل در کنار آزادراه داریم تشویق میکنیم و حمایت میکنیم. آبوبرق و تغییر کاربری زمین یا واگذاری زمین ملی را داریم انجام میدهیم که کسبه سابق بیایند در این محل جدید مستقر شوند و فروششان مشکلی نداشته باشد؛ اما در رودبار تعداد این واحدها خیلی بالاتر است. چون خیلی بالاتر است، نباید بیگدار به آب بزنیم و آنها را ساماندهی کنیم که سرجمع هر سه آنها از شهر رودبار کمتر است.
میتوانید چند مجتمع زیتون راه بیندازید.
ما یکی را همین هفته مجوز دادیم. دیروز زمینش را دادیم. در لوشان مجتمع بزرگی هم در حال ساختهشدن است و غرفههای متنوعی دارد که برای ما مهم بود که صرفا پمپبنزین نباشد. در جاهای دیگر هم به طور جدی داریم این مسئله را دنبال میکنیم؛ چون آنجا محدودیت زمین داریم. آزادراه خودش حریم دارد و خط گاز رد شده هم حریم دارد. رودخانه سپیدرود بعد از سد هم حریم دارد.
یکی از مشکلات استان گیلان این حریمها هستند.
من از هفته اول که آمدم، این بحث برایم مهم بود. همان نکتهای که شما اشاره کردید. شهرهایی که دیگر تردد از آنها برداشته شده و افتاده در بزرگراه ما برایشان آب و برق ببریم. طرح و برنامه را تهیه کنیم. با سرمایه خودشان یا وام ما مغازه بسازند کنار جاده و همان کار را ادامه بدهند. هم برای مردمی که تردد میکنند، مشکل نخواهد بود، هم شغل اینها مشکلش حل میشود؛ اما پیرامون رستمآباد به منجیل من افرادی را مأمور کردم. از همکارها چهار، پنج دستگاه حداقل هشت یا نه بار آمدند با هم نقشهها را کم و زیاد کردند و هنوز به دلیل تداخل حریمها با یکدیگر به مقیاسی که میخواهیم، نرسیدهایم.
این مجتمعی که مجوز گرفته، برای غرفهدار زیتون تسهیلاتی قائل میشود یا با قیمت ارزانتری با او حساب میکند یا مثل یک مغازه عادی قرار است با او قرارداد ببندد؟
تلاشمان این خواهد بود که بین غرفهدارها و فروشندگان باسابقه پیوندی ایجاد کنیم. ما فعلا مجوز کلی را دادهایم که بتواند شروع کند و کارش از لحاظ زمانی بیشتر عقب نیفتد؛ گرچه اگر بخواهد زیتون بفروشد، از مردم محل استفاده میکند.
بحث اینجاست، برای کسانی که در رودبار هستند، اگر قرار باشد کسی در مجتمعهای جدید یک مغازه خیلی گران بخرد، اصلا به صرفش نیست؛ یعنی دوباره آن زیتونفروش متضرر میشود.
ما نمیتوانیم روی مغازه آن شخص که سرمایهگذاری میکند، قیمت بگذاریم؛ ولی میتوانیم مذاکرهای بین اینها ایجاد کنیم و تسهیلاتی به متقاضی خرید بدهیم. این کار را میتوانیم انجام دهیم که فکر خوبی به نظر میرسد.
از تالاب چه خبر؟ قرار است همينطور پيش برود تا خشک شود يا فکري برايش کردهايد؟
رسوبگذاري تالاب نتيجه فرايندي ٤٠، ٥٠ ساله است؛ يعني اين بحثي که امروز دربارهاش صحبت میکنید، اينطور نيست که پنج ساله اتفاق افتاده باشد. اگر اشتباه نکنم حدود ٤٠٠ ميليارد تومان پول ميخواهد تا رسوب را لايهروبي بکنيم. ما بايد دو، سه کار را همزمان انجام بدهيم. اول اينکه اجازه ندهيم رسوب جديد به آنجا اضافه بشود که دو راهکار دارد؛ يکي اينکه در بالادست همين رودخانههايي که وارد تالاب ميشوند، کارهاي آبخيزداري و کنترلي انجام دهيم. قبلا آبخيزداريهاي استان گيلان همه توجهشان به حوزه سفيدرود بود چون به کشاورزي مردم و… مربوط ميشد. الان توجه به اين قسمت جلب شده است. امسال هم پروژه داريم. دوم اينکه تلههاي رسوبگيري در نقاطي که به تالاب نزديک ميشود در مسير آن رودخانهها ايجاد کنيم که اين پارسال انجام شده است. امسال ما بودجه گذاشتيم انجام بشود و حداقل رسوبگذاري جديد نشود. اما من کار مهمتري را هم برنامهريزي کردم و آن اين است که ما زندگي مردم شهرها و روستاهاي پيرامون را، بهویژه شهرستان انزلي و صومعهسرا و رشت و جاهايي که همجوار تالاب ميشوند، بيشتر به تالاب پيوند بزنيم؛ يعني اينها اگر از تالاب ارتزاق بکنند صداي اعتراضشان بعد از ٤٠ سال بلند نميشود، يکساله بلند ميشود؛ يعني اگر پیوند مردم و تالاب بیشتر بود و فرد با يک قايق تفريحي مردم را میگرداند، اگر بعد از سه سال ميديد عمق تالاب کم شده و قايقش گير ميکند، اعتراض میکرد و ميگفت که شغل ما در معرض تهديد است. این مسئله يک فشار اجتماعي روي من مسئول آن زمان ايجاد ميکرد که باعث میشد آن را حل بکنم و ٤٠ سال روي زمين نميماند. ما اين را به جد داريم جلو ميبريم. امسال هم چند ميليارد توماني براي سازههاي چوبي در نظر گرفتهايم تا براي دسترسي و وام به مردم بدهيم تا شناورهايي را راهاندازی کنند که هم رستوران و کافيشاپ شناور باشند و هم اقامتگاه شناور. حتما خودشان از لحاظ پسماند و زباله و اينها رعايت خواهند کرد؛ خودشان مدافع خواهند شد. براي گردشگري برنامههاي مهمي داريم. يکي اينکه در بحث بومگردي تمرکز کرديم و بخش عمده تسهيلات و حمايتهاي ماليمان را هم متوجه بومگردي ميکنيم؛ يعني ساخت واحدهايي با معماري قديم گيلان در روستاها بهدست روستاييان براي بحث گردشگري و براي بحث اقامتگاهي. براي اينکه بهتر بتوانيم مديريت بکنيم به اين شيوه جلو رفتيم که اينها مديريتشان و هماهنگيشان از سوی شرکتهايي از خود بچههاي گيلان باشد که مثلا يک شرکت ٤٠٠ تا از اين واحدها را زير پوشش قرار بدهد، آموزش هتلداري بدهد، نظارت را خودشان بر مسائل بهداشت آن واحد بکنند؛ يعني مقررات هتلداري با نظارت خودشان بر خودشان انجام بشود، همينطور بازاريابي هم اينطور انجام بشود. فرض کنيد شما ميخواهيد از تهران برويد چهار روز در گيلان استراحت کنيد. بليت قطارتان را با اپليکيشني که درگوشيتان هست بگيريد يا مثلا بگوييد با هواپيما ميخواهم بروم، يا نه اصلا با ماشين شخصي ميخواهيد برويد که ديگر اينجا کاري ندارد. حلقه دوم زنجيره ما اين است که ماشينهاي منطقه آزاد را حمايت کنيم. تسهيلات بدهيم تا کساني که براي گردشگري ميخرند زير نظر اين شرکتها همکاري کنند؛ يعني من و شما خودرو ميخريم و ميدهيم به شرکت، آنها روغن، بنزين، نظافت و کنترل و تردد ٥٠٠ خودرو را که جيپياس روي آن نصب است، انجام داده و به ما اجاره ميدهند و سهم ما را هم ميدهند. حلقه بعدي ميتواند اقامتگاه باشد و شما با اپليکيشن روي گوشيتان آن را رزرو بکنيد؛ بگوييد من ميخواهم دو شب در اين روستا باشم و يک شب در روستاي ديگري. اين حلقه سوم. بعد ميخواهيد از دريا استفاده کنيد. ٢٠ ميليارد تومان همين يک ماه پیش در نظرگرفتیم و به دستگاهها ابلاغ کرديم و جاهايش را هم مشخص کرديم. در برنامه مرحله نخست، ٩ شناگاه با استاندارد بالا و کاملا با چوب و طبيعتگرايانه ميسازيم و به بخش خصوصي و شهرداريها تحويل ميدهيم. هرکس بتواند اداره بکند. البته ٢٧ ميليارد تومان پول ميخواهد. ٢٠ ميليارد گذاشتيم چون ٩ تا سه ميليارد تومان خرجشان ميشود. کاملا سازه چوبي و زيبایی است که آن را در جلسات نظام مهندسي و مجمع گردشگران و هتلداران نشان دادیم و همه دربارهاش نظر دادند؛ يعني مبتني بر نظر همه بوده. شما ميخواهيد از دريا يا رستوران خاصي استفاده کنيد بايد رزرو بکنيد. ميخواهيد اسبسواري برويد بتوانيد محل را انتخاب بکنيد و رزرو کنيد. يک پکيج بتوانيد انتخاب کنيد براي چند روز سفرتان و رفتوبرگشت و فعاليتهايتان. ما معتقديم اين کار را درست انجام بدهيم. منِ تهراني ديگر خيلي حرص و ولع ندارم که آنجا ويلا بسازم. يک زمين کشاورزي و جنگل را خراب کنم و ويلا بسازم و کليدش را هم در جيبم بگذارم برگردم و فقط سالي چند بار به آنجا بروم. اين اشتها از بين ميرود. اگر ما اين کار را درست ساماندهي نکنيم و اين اشتها باقي بماند -بعد از مازندران نوبت گيلان است- در معرض تهاجم افراد متخلفی قرار ميگيرد که جنگل را تخریب ميکنند و جريمه مختصری هم ميشوند.
ارزش زمينها و پروانه ساخت در گيلان بسيار بالاست و منطقه آزاد انزلي از معدود مناطق آزاد کشور است که در مناطق روستايي تحت محدوده خودش پروانه ساخت صادر ميکند. اينطور که ما پيگيري کرديم در مناطق آزاد معمول کشور اين کار از سوی دهياريها انجام ميشود و هزينهاش هم براي روستا و بخشداريها و به طور کلي مردم است. به نظر ميرسد در استان گيلان از اين دادن پروانه به عنوان يک منبع درآمد استفاده ميکند. شما به عنوان نماينده دولت در استان گيلان از حقوق دهياريهاي خودتان استفاده کرديد يا نه؟
ما منطقه آزاد را هم براي خودمان ميدانيم؛ يعني منطقه آزاد و فرمانداري يا بخشداري را مقابل هم نميدانم. همانطور که انتظار دارم فرمانداري کار مردم را انجام دهد، منطقه آزاد هم بايد کار مردم را انجام دهد. الان هم فضاي مديريتي همينطور است و نشده که کاري مربوط به مردم باشد و من به آنها بگويم و يک مسير ديگري بروند؛ اما درباره سؤال شما چيزي که ما به آن رسيديم، اين است که يا آنها کارهاي عمراني روستا را هم عهدهدار شوند يا صدور پروانه هم برگردد به دهياري و بنياد مسکن. يعني کل آن را با هم ببينيم. اينکه نصف کار را به يکي بدهيم و نصف را به ديگري، درست نيست. اگر مناطق آزاد درآمد را ميخواهد، بگويد که عمران روستا و خدمات روستا با من. پروانه ميدهم، آب و برق ميبرم و آسفالت ميکنم و هر مشکلي داشت، مسئوليتش با من باشد. اين يک سناريو و سناريوی ديگر اين است که بگويد من داخل روستا اصلا دخالت نميکنم. من به اين رسيدم که به همکارها گفتم صحبت بکنند و بحثهاي کارشناسي را انجام دهند تا بتوانيم تصميم نهايي را براي اجرا بگيريم.
چون سياسي شروع کرديم، من سياسي تمام کنم. دو ماه پيش يکسري اعتراضات در کشور پيش آمد. در گيلان هم بود. گزارشي دراينباره داريد؟ برخورد شما چطور بود؟
سؤال سختي است. بالاخره اين موضوع در خيلي از مناطق کشور اتفاق افتاد. در رشت هم اتفاق افتاد. به مقدار خيلي کمتري در لاهيجان هم اتفاق افتاد. در باقي شهرهايمان ميتوانيم بگوييم اتفاق نيفتاد.
احتمالا آنها هم به رشت ميآمدند.
انزلي هم ميشد؛ اما شکل نميگرفت، تالش ميشد. ما از روز اول قرارمان اين بود که با صبر و با حوصله و بدون هيچ تنشي باشد. من از اين نظر خوشحالم که در رشت و گيلان هيچ تنشي پيش نيامد.
قرار نيروي انتظامي هم همين بود؟
بله، همين بود. در شوراي تأمين ما همهروزه اين را رصد ميکرديم و تصميمگيري ميکرديم و فضا هم اينطور بود که همه دستگاهها از تصميمات تبعيت ميکردند. ما قرارمان اين بود و اين قرار را توانستيم اجرا کنيم و محقق کنيم. شما ديديد که در گيلان تنش و برخوردي پيش نيامد. هم فرهنگ بالاي مردم منطقه بود و هم حوصله ما. خوشحاليم که اتفاق بدي پيش نيامد.
ثبت دیدگاه