میهمانی رفتیم و خواستم خیلی متمدن آجیل بخورم و اولین چیزی که از ظرف آجیل خوری برمی دارم لاجرم فندق و دومی پسته نباشد.این کار را با تخمه ژاپنی و نهایتا تخم کدو آغاز کردم و در پایان آنچه ته ظرف ماند پسته بود و فندق های درشت که شاید چنین آجیل خوردنی در همه عمر بشریت از زمان حضرت آدم تا کنون بی سابقه بوده باشد
دوستانی که افتخار آن را داشتم برایشان پیام تبریک سال نو ارسال کنم،از بنده پیامک متفاوتی را نسبت به دیگر مسیج های رایج دریافت نمودند و آن اینکه من وضعیت موجود را به کسی تبریک نگفتم و فقط روزی را آرزو کردم که به واسطه تکنولوژی، تولید ایرانی و انظباط اجتماعی در کنار کار و کار و کار، یادمان رفته باشد یکم فروردین آمده است و آنروز از نظر من عید واقعی است و در عین حال، به نظر دیگر هموطنانمان نیز احترام خواهم گذاشت.
راستش هرچه فکر کردم این بگیر و ببندها به نام عید یعنی چه، چیزی خاصی گیرم نیامد.خیلی دوست ندارم کام مخاطبان گرامی ام را در این روزهای اصطلاحا عید تلخ کنم اما خیلی خودمانی بگویم که تکرار و تراکم تعطیلات پی در پی کشورمان بسیار آزار دهنده است و بقول یکی از مخاطبان خوب ایرانی ام در فضای مجازی که در کشور انگلستان زندگی می کنند فرمودند: شما در ایران کی وقت برای کار واقعی و تولید دارید؟
هنوز چند روزی از تعطیلات بلند مدت برف اخیر نمی گذرد، فردا ماه خرداد است، جام جهانی فوتبال و باید فوتبال آلوده ایران را پیگیری کنیم، کشورتعطیل می شود و همه ی وقت مفید جامعه به کما می رود.تابستان می آید و اکتیو ترین قشر فکری جامعه، یعنی خانواده آموزش و پرورش و آموزش عالی مانند خیلی از مواقع سال کرکره شان پایین می آید.شش ماه دوم سال و ۲٫۷ روز تعطیلی کاملا رسمی هفتگی، در آموزش و پرورش دیوانه کننده است و در کنار آن تعطیلات غیر رسمی برف و باران و زلزله و جیم شدن های متقابل و وهای دیگر،خانی می آید تعطیل می شود،خانی می رود تعطیل می شود. قبل هر تعطیلی و بعد از آن عملا تعطیل هستیم. مابین تعطیلات و سال جدید هم با کمال احترام،جمعه شروع می شود و به جمعه ختم می شود و در حقیقت یک بین تعطیلات بزرگ را در پیش داریم و در واقع کلا تعطیل هستیم و خبر نداریم.
اما از بحث دور نشویم.میهمانی رفتیم و خواستم خیلی متمدن آجیل بخورم و اولین چیزی که از ظرف آجیل خوری برمی دارم لاجرم فندق و دومی پسته نباشد.این کار را با تخمه ژاپنی و نهایتا تخم کدو آغاز کردم و در پایان آنچه ته ظرف ماند پسته بود و فندق های درشت که شاید چنین آجیل خوردنی در همه عمر بشریت از زمان حضرت آدم تا کنون بی سابقه بوده باشد.پس از این دید و در بازدید همان میزبانان که حالا میهمانمان بودند با یورش به آجیل ها، آنچه که پس از تاخت و تاز از خود بجا گذاشتند ویرانهایی برجامانده مانند تخمه و چند پسته گریان بود که دندانهای نیششان به آنها کارساز نبوده و از بس در دهانشان چرخیده بود براق نشان می داد.
حال منظور از نوشتن چنین مطلبی اینست که در احترام و اجرای قانون، یک دست صدا ندارد و با یک گل هم بهار نمی شود. به عبارتی چنانچه شما بخواهید کاملا متمدن منتظر اتوبوس یا در صف مترو بمانید، هر کس و ناکسی بدون رعایت صف و با تنه زدن از کنار شما رد میشود و اگر جنابعالی یک ماه هم صبر کنید تا متمدن و با شخصیت وارد آنجا شوید فایده ای نخواهد داشت، هرگز به مرادتان نخواهید رسید و تنها به شما خواهند خندید. بر همین اساس است که می گویند شهری که همه کج راه بروند به کسی که راست حرکت کند می خندند و انگشت نما خواهد شد.
بحث طنز آجیل در حقیقت تعمیم داستان به کل جامعه ماست.آغاز سال است و شاید لازم باشد جامعه ایرانی بالاخره به این فکر بیافتد که چه اتفاقی در این کشور پیش آمده است که رعایت قانون در بسیاری از موارد خنده دار و بی معنی جلوه می دهد و خیلی ها، همرنگ شدن با جماعت را پیشه کرده اند و اگر غیر آن باشد موجب خنده دیگران می گردند.
تصور نمائید مقابل مغازه زیتون فروشی و تعداد زیاد مشتریان در حال تست کردن انواع زیتون هستند.همه زیتونها را می خورند و تعدادی هسته ها را از دهانشان بیرون می آورند و در کمال تعجب آنرا داخل همان ظرف زیتون برمی گردانند و عده ای دیگر نیزهسته ها را وسط خیابان پرت می کنند. وقتی از مغازه دار جای سطل زباله اش را جویا شدم گفتند چنین سطلی ندارند و توصیه کردند هسته را وسط خیابان پرت کنم ـ کاری که همه می کنند – اما با دیدن صحنه گذاشتن هسته در دستمال کاغذی و بردن آن به منزل یا اولین سطل زباله ، خندید و از نظر ایشان کم عقل جلوه داده شدم.
در مجموع جهات جامعه به جایی از قانون گریزی و بی انظباطی ـ خصوصا در بخش های مالی و تجاری ـ رسیده است که احترام به آن خنده دار و اشخاص قانونمند ـ به دلیل قرار گرفتن در اقلیت ـ تنها و بی یاور مانده اند. این رویه موجب می شود اجتماع در طولانی مدت به بیماری مهلکی به نام ” لفظ به من چه ” گرفتار آید که بسیار خطرناک است. آنوقت است که باید ترسید گروه انسانهای قانون مدار بگویند به من چه و حالا که قانونمدی من موجب تمسخر دیگران می شود و یا قانون موجب نابودی حقوقم می گردد، پس به من چه و من هم مانند دیگران به انظباط و قانون تن نمی دهم و مانند همه با خوردن فندق و پسته های منابع متعدد کشور، همان کاری را می کنم که دیگران انجام می دهند و هسته های قانون گریزی را هم وسط خیابان و زیر پای عابران ضعیف پرت می کنم. کاری که همه می کنند، به من چه و ادامه این رویه بسیار خطرناک و کاملا نگران کننده است چون بی قانونی دارای ابعاد وحشتناک دیگری نیز هست که آنوقت با گذر از هسته زیتون و فندق و پسته، کار به دزدی های ۳۰۰۰ میلیاردی، دزدی های نفتی وخدای ناکرده اسید پاشی هایی می انجامد که شخص خودش را شاکی،متهم، وکیل،قاضی و مامور اجرای احکام می داند و احساس می کند در غیر اینصورت کلاهش پس معرکه خواهد ماند و همه اینها غلط است و در هر صورت باید به قانون تن دهیم، حتی اگر یک نفر در یک کشور باشیم. به امید آنروز.
از آرشیو مقالات ۱۳۹۳/۰۱/۰۱
قاسم خوش سیما
ثبت دیدگاه