پس از تایید ورود قانونی غزل به ایران از ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعه شب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مامور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم اما من مخالفتم کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه میبرم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری بدهیم.
حادثه قتل زنی ۱۷ساله در اهواز به دست همسرش و انتشار فیلم آن امنیت روانی جامعه را نشانه گرفت و در گفتگوی خبرنگار فارس با خانواده قاتل ابعاد تازهای از ماجرا بیان شد.
با وجود اینکه خبرنگار، برای مصاحبه و شنیدن صحبتهای خانواده مقتول نیز تلاش کرده بود اما خانواده مقتول به خاطر آسیب روحی روانی که از این قضیه دیدند خانه را ترک کرده بودند.
اکنون پس از پیگیری مستمر خبرنگار پدر مقتول (غزل ) با وجود اینکه حال مساعدی نداشت با ما مصاحبه کرد و جزئیاتی جدیدی را در اختیار خبرنگار گذاشت.
با توجه به اینکه زمان زیادی از حادثه کشته شدن غزل حیدرنوا نمیگذرد اما کاربران فضای مجازی احتمالات و دلایل مختلفی را برای این حادثه تلخ مطرح کردند که در ادامه در مصاحبه با پدر وی با ابعاد تازهای از این ماجرا آشکار میشود.
بعد از این حادثه اسم مقتول از سوی رسانهها به ویژه برخی رسانههای ضدانقلاب به عنوان مونا مطرح شده و این درحالی است که به گفته خانواده وی و بررسی مدارک هویتی توسط خبرنگار، مشخص شده این نام صحیح نیست و مقتول «غزل» نام دارد.
غزل با اجبار ازدواج نکرد
گفته میشود، غزل(همان مونا) به اجبار ازدواج کرده و به این دلیل بارها هم از همسرش تقاضای طلاق میکند و وقتی از مخالفت همسرش با طلاقش ناامید میشود به مرد غریبه پناه میآورد آیا چنین ادعایی صحت دارد؟
پدر غزل: هیچ اجباری در ازدواج دخترم وجود نداشت و اتفاقاً شوهرش بهترین زندگی را برای وی فراهم کرده بود، دعوای زن و شوهوی بین آنها پیش میآمد و گاهاً به خانه ما به حالت قهر میآمد اما در حد دو سه روز بود و بعد سر خانه و زندگیاش برمیگشت. شما میدانید این دعواها بین زن و شوهر طبیعی است و تا کنون غزل تقاضایی برای طلاق نکرده بود.
چه کسی واسطه آشتی آنها میشد؟
پدر غزل: بزرگان خانواده و فامیل
چرا در سن کم با ازدواج دخترت موافقت کردید؟
پدر غزل: درسته سن و سال غزل برای ازدواج کم بود و حتی زمانی که میخواستیم غزل را به عقد سجاد دربیاوریم گواهی رشد از دادگاه گرفتیم اما به لحاظ جسمی مشکل نداشت.
همسر غزل چگونه آدمی بود؟
پدر غزل: به محل کارش در بازار بروید، اطرافیانش بهتر میتوانند نظر بدهند اما پسری بود که هم روزانه سرکار میرفت و گاهاً تا شب در بازار بود علاوه بر این اهل باشگاه و ورزش هم بود، اهل سیگار و دود و دم هم نبود.
شب ناپدید شدن و پراید ناشناس
از شبی که غزل خانه را ترک بگوید و اینکه چرا قبل از اینکه از کشور خارج شود کاری نکردید؟
پدر غزل: شبی که غزل خانه همسرش را ترک میکند از سر خیابان سوار پرایدی میشود که ظاهراً این پراید او را تا ترمینال شهرستانها واقع در سه راه خرمشهر رسانده است و غزل پولی را هم پرداخت نکرده یعنی هزینه پراید از قبل پرداخت شده است.
بابت این قضیه هم من و هم پدر سجاد تا دو ماه پیگیر بودیم و شکایت هم کردیم که چرا این پراید در آن ساعت شب توسط دوربینها در اتوبان و یا ۶۰ متری شناسایی نشده است
چرا وسط شهر، ساعت ۱۱ شب هیچ وقت این پراید شناسایی نشد مگر ما در دهات هستیم که شرایط شناسایی این پراید وجود نداشت؟ دختر من ناپدید شده بود اما شکایت ما راه به جایی نبرد و در آخر با تماس دخترم متوجه شدیم که وی در ترکیه است.
غزل اسیر باند خرید و فروش دختران
ماجرای بازگرداند غزل از ترکیه چه بود؟
پدر غزل: ما روز پنج شنبه از ترکیه به تهران رسیدیم اما وقتی رسیدیم حراست فرودگاه به ما گیر داد که چرا غزل پاسپورت ندارد در حالی که پلیس اینترپل برگهای جهت خروج غزل از کشور ترکیه با ما داده بود با این حال مجبور شدیم برای بازجویی در دادگاه در تهران معطل شویم.
پس از تایید ورود قانونی غزل به ایران از ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعه شب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مامور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم اما من مخالفتم کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه میبرم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری بدهیم.
غزل به همراه من به خانه آمد و با خودم گفتم حالا که غزل آمده، روز شنبه شکایت قبلی را از سر بگیریم و حداقل با کمک دخترم باند خرید و فروش دختران که در اهواز است را دستگیر کنند.
غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیفتاد تحویل دادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم.
همان روز بعد از صرف نهار از خانه بیرون زدم، بعد از رفتن ما پدر سجاد با عجله خانه ما آمده و از غزل خواسته به سرعت سوار ماشین شود تا به کلانتری بروند که در میان راه سجاد جلوی ماشین را میگیرد و آن اتفاق میافتد و غزل کشته میشود.
دخترم را بغل کردم و بوسیدم
در مورد سفر شما و پدر سجاد به ترکیه بگویید
پدر غزل: از ابتدا تا انتهای شکایت به پلیس بین الملل را پدر سجاد انجام داد و وی قضیه فرار غزل به ترکیه را پیگیری میکرد تا اینکه زمانی که قرار بود به ترکیه برویم پدر سجاد گفت: شما به عنوان پدر دختر باید همراه من بیایی چرا که ممکن است غزل را به من ندهند، به همین دلیل در سفر به ترکیه وی را همراهی کردم، و برای اینکه به مشکلی برخورد نکنیم مترجمی از اهل ارومیه را با خودمان به ترکیه بردیم، ابتدا به آنکارا رفتیم و برخی از کارهای قانونی مثل ترجمه شناسنامهها و… در سفارتخانه انجام دادیم.
بعد از طریق پلیس اینترپل پیگیر آدرس غزل شدیم، پلیس آدرس کمپینهایی که سوریها در آن سکونت داشتند به نام کمپین مرسین و تارسوس را به ما داد و پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد، البته حدود یک هفته در کمپها و ادارات مختلف ترکیه دنبال غزل میگشتیم،
از ملاقات با دخترتان در ترکیه بگوید غزل به شما چه گفت؟
پدر غزل: من دخترم را بعد از چند ماه دیده بودم او را بغل کردم و بوسیدم سرزنشش کردم که چرا اینکار را کرده و از غزل خواستم به زندگی خودش برگردد غزل هم هیچ مخالفتی نکرد و به اشتباه خودش اعتراف کرد
جریان ترکیه آمدنش را که سوال کردم غزل تعریف کرد: شبی که خانه را ترک کردم من را در تهران تحویل سه نفر دادند که ایرانی بودند که دو نفر آنها من را مورد اذیت و آزار قرار دادند او گفت یک شب در تهران مانده و بعد از مرز خوی خارج شده است.
دخترت این افراد را میشناخت؟
پدر غزل: اینها قاچاقچی هستند و فقط پول را میشناسند و عبد جمونگ (مرد سوری) به آنها پول پرداخت کرده بود.
عبد جمونگ (مرد سوری)
عبد جمونگ از ترس دولت ترکیه دخترم را عقد کرد
اگر عبد جمونگ واقعاً غزل را دوست داشت باید با این قاچاقچیها بابت سوءاستفادهای که از دختر شما کردند برخورد میکرد؟
پدر غزل: با آهی که نهادش بیرون آمد گفت: خواهر من مگر این افراد به این چیزها اهمیت میدهند عبد جمونگ هم از ترس دولت ترکیه و برای اینکه کسی به وی گیر ندهد دخترم را عقد میکند و برایش عروسی میگیرد.
گفته میشود عبدجمونگ از شما اخادی کرده است؟
پدر غزل: قبل از اینکه ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد ابتدا از طریق ارسال عکس برای ما و همسر غزل ما را عصبی میکرد، به سجاد میگفت: یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد من به غزل گفته بودم با تو اینطور رفتار کند، یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد! من بهش گفتم این کار را بکند.
پرداخت پول به عبد جمونگ
این رفتارها خیلی ما را عصبی کرده بود، دو مرتبه با وعده اینکه اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما برمیگردانم ما هم که دستمان به هیچ جا بند نبود اعتماد کردیم و یکبار ۱۵۰ میلیون تومان و بار دیگر ۱۶ میلیون تومان برای وی واریز کردیم اما غزل را بازنگرداند.
وقتی هم به او گفتیم این دختر متاهل است و بچه دارد چرا زندگیاش را خراب کردی! میگفت: غزل من را دوست دارد اگر دوست نداشت این همه راه تا ترکیه نمیآمد.
عبد جمونگ را در ترکیه دیدید؟
پدر غزل: خیر اما میدانیم که بازداشت شده است خواهش میکنم شما هم پیگیر مجازات عبد جمونگ در ترکیه باشید.
حال مادر غزل چطور است؟
پدر غزل: بعد از این حادثه مادرش از شدت ناراحتی هیچ حرفی نزده و مریض است
آیا احتمال دارد رضایت بدهید و از خون سجاد بگذرید؟
پاسخ داد: من رضایت نمیدهم، خیلی ناراحت هستم و از سجاد شکایت کردم.
ثبت دیدگاه