اکنون هم کسی از حیث انجام نشدنش متعجب نیست و اتفاقی طبیعی بود. اگر جز این میشد باید متعجب میشدیم. پس چه اصراری بر نقد این وضعیت است؟
هدف اصلی این است که دستاندرکاران دولت متوجه شوند رویکردشان به اقتصاد و امکانات کشور و تواناییهای خودشان علمی و درست نبوده و اکنون هم نیست و این رویکرد را باید حداقل در این مرحله اصلاح کنند، ولی دولت به جای پذیرش این واقعیت کماکان دنبال دلیلتراشی و موجه کردن علت عدم تحقق وعدههایش است. از آن بدتر، دنبال اثبات این ادعای نادرست است که ما به وعدههای خود عمل کردهایم!
تا هنگامی که این دو ایراد وجود دارد، امیدی به انجام کارهای مفید نیست. اولین ایراد در وعدههای داده شده این بود که تصوری از ابعاد آنها نداشتند. ساختن یک میلیون واحد مسکونی و ایجاد یک میلیون شغل، نیازمند منابع مالی بسیار بزرگی است. کافی بود که یک ضرب و تقسیم ساده انجام میدادند و سپس منابع موجود کشور و دولت را برآورد اجمالی میکردند تا متوجه میشدند که هزینههای تحقق این وعدهها، با شرایط موجود در توانایی هیچ دولتی نیست و در بهترین حالت ممکن است پس از یک دوره رشد اقتصادی ۸درصدی به چنین مرحلهای برسیم.
ایراد بعدی تعارضات میان این وعدهها بود. فرض کنیم که به هر دلیلی دو وعده اصلی ساخت یک میلیون خانه و یک میلیون شغل اجرایی میشد. فرض محال که محال نیست. در این صورت تحقق وعده نصف کردن تورم و تکرقمی کردن آن غیرممکنتر میشد و چه بسا که تورم باید بیش از رقم بالای کنونی هم افزایش مییافت، چون برای انجام این دو وعده باید نقدینگی زیادی تامین شود و همین منشا تورم و افزایش آن است.
ایراد سوم که مهمتر از هر نقص دیگری بود، توجه نکردن به شرایط زمینهای است. تحقق هر سه وعده اصلی نیازمند ثبات سیاست خارجی و بهبود روابط اقتصادی با جهان است. با وجود دو پرونده باز برجام و FATF، امکان تحقق این وعدهها فراهم نبوده و نیست، لذا برای انجام آنها باید خیلی سریع ابتدا برجام و سپس FATF را حل میکردند که در این صورت امید به آینده را افزایش میدادند. امیدی که وجود آن، یکی دیگر از شرایط زمینهای تحقق این وعدهها است.
خیلی روشن باید گفت که موفقیت این دولت، موفقیت همه است کسی ناراحت از موفقیت آن نیست. اگر نقدی هم هست برای این است که دولت محترم متوجه شود که یک جای کارش ایراد داشته و همچنان هم دارد، یا در تحلیل اوضاع یا در انتخاب مدیران کاربلد برای انجام این اهداف. اهدافی که نامتناسب با امکانات موجود است. اهدافی که در تعارض با یکدیگرند و بالاخره نیروها و ساختاری که قادر به تحقق این اهداف نیستند؛ از جمله بیتوجهی به آمادهسازی زمینههای لازم برای تحقق این اهداف.
به نظرم وقت آن رسیده است که به جای انداختن تقصیر به عهده دولتهای سابق، واقعگرا بود و خیلی روشن به این پرسشها پاسخ داد:
۱ـ آیا میخواهید یا میتوانید که برجام و FATF را حل کنید یا خیر؟ البته در این فاصله ۱۶ ماهه دولت جدید دو پرونده اوکراین و حقوقبشر نیز اضافه شده است که اهمیت آنها کمتر از قبلیها نیست. باید پاسخ داد که آیا میخواهید یا قادر هستید که این پروندهها را جمع کنید یا خیر؟ پاسخهای مبهم با اما و اگر هم مشکل را حل نمیکند.
۲ـ اگر قادر به حل این پروندهها هستید یا اراده حل آن را دارید، در این صورت یک زمانبندی معقول و معتبر بدهید تا همه فعالان اقتصادی خود را با آن تطبیق دهند و اقدام به سرمایهگذاری و توسعه کارهای خود نمایند.
۳ـ اگر نمیخواهید یا قادر به حل آنها نیستید، یا شرط و شروط شما غیرقابل تحقق است، باز هم صریحا اعلام کنید. این به سود جامعه است، ولی مشکل اینجا خواهد بود که در این صورت، باید دور تولید یک میلیون خانه در سال و صد هزار شغل در ماه و نصف و تکرقمی شدن تورم را خط بکشید و خیلی صریح به مردم بگویید در بهترین و آرمانیترین حالت یکسوم این وعدهها را شاید بتوانید محقق کنید. همچنین دور رشد ۸درصد را برای همیشه خط بکشید و بگذارید که مردم با ارزیابی کنونی شما، مشغول تصمیمگیری برای آینده خود و فرزندانشان شوند.
ثبت دیدگاه