تازه ازدواج کردهام. یک خواستگار داشتم که جواب رد دادم. شوهرم مرد خوبی است. ناصر نسبت به خواستگار قبلیام حساسیت بیشازحدی دارد. متاسفانه دو هفته بعد از زندگیمان یک مزاحم تلفنی پیدا کردم.
به گزارش «بامردم»، او از طریق پیامک و تلگرام برایم مطالب زشت و عکسهای زنندهای ارسال میکرد. بیشتر این مزاحمتها نیمههای شب یا بعدازظهرها بود. مانده بودم چهکار کنم. موضوع را از شوهرم مخفی نگه داشتم؛ اما او خیلی زود فهمید کاسهای زیر نیمکاسه است.
ناصر که از شدت عصبانیت کنترلی بر اعصاب و رفتار خود نداشت، به سراغ خواستگار قبلیام رفت. آنها با هم دستبهیقه شدند. شوهرم او را هدف ضربوشتم قرار داد. با ضربهای که به سر خواستگار قبلیام زده بود، کارشان بیخ پیدا کرد. خانواده مصدوم از ما شکایت کردند. ما هم شاکی شدیم؛ اما با پیگیریهای قانونی، واقعیتی تلخ نمایان شد. شاید باورتان نشود کسی که برایم ایجاد مزاحمت میکرد و نزدیک بود زندگیام را نابود کند، پسربچهای سیزدهساله است. او گوشی تلفن مادرش را بهبهانه بازی یا درمواقع استراحت میگرفت و…. در این ماجرا من و شوهرم خودمان را سر زبان دوست و آشنا انداختیم و جز شرمندگی و روسیاهی چیزی برایمان باقی نماند؛ البته مادر و پدر پسر بچهمزاحم که خانوادهای آبرومند هستند و نمیدانستند پسرشان در چه اوضاع و افکاری است نیز ابراز شرمندگی و خجالت میکنند. ای کاش قبل از آنکه تصمیم عجولانهای بگیریم، از قانون کمک میگرفتیم. امکان داشت شوهرم مرتکب قتلی بشود و جوانی بیگناه جان خود را از دست بدهد
ثبت دیدگاه