نشست کتاب «حد تقریر؛ لکان، هنر و ادبیات» با حضور نویسندهی کتاب، ناتاشا محرمزاده، عصر یکشنبه ساعت شش عصر همراه با جمعی از هنرمندان و هنردوستان برگزار شد.
در ابتدا مجری برنامه، ضمن تشکر از دو منتقد این نشست، علیرضا نیکویی، محقق و مدرس دانشگاه و یوسف فخرایی، منتقد و نمایشنامهنویس، به میهمانان خیر مقدم گفت و بیان داشت که اندیشمندان حوزهی روانکاوی معتقدند برای درک بهتر زبان مبهم لکان، باید نقد و تفسیرهایی که بر آثار او نوشته میشود را مورد مداقه قرار داد و سپس از محرمزاده دعوت شد تا سخنانی را پیرامون کتاب بیان دارد. محرمزاده در ابتدا بیان داشت که دو سال بعد از آنکه ایدهی نوشتن این کتاب به ذهنش آمد، با دکتر کرامت موللی آشنا شد و بدین¬ترتیب نویسندهی کتاب «مبانی روانکاوی فروید- لکان» استاد مشاور او شد. «هر چه کار نوشتن کتاب پیشتر میرفت، سختیاش بیشتر آشکار می¬شد و منی که با زبان فرانسه آشنایی نداشتم و پیشینهی فلسفیام چندان غنی نبود، مسلماً کارم سختتر بود.» او سپس افزود که مجبور شد برای درک سمینارهای لکان، چند مدتی را به آموختن زبان فرانسه اختصاص دهد که بسیار کمک کرد.
سپس مجری برنامه از یوسف فخرایی دعوت به عمل آورد تا پیرامون کتاب به سخنرانی بپردازد. فخرایی در ابتدای سخنان خود شعری از حافظ را قرائت کرد و سپس جملهای از ارسطو را بدین مضمون نقل کرد که افلاطون برای من گرامی است، اما حقیقت از افلاطون گرامیتر است. «کتاب از یک پیشگفتار و چهار فصل تشکیل شده است و تقریباً پنجاه و هشت درونمایه را در متن یافتم و پرداختن به این تعداد از درونمایهها کاری واقعاً سخت است.»
این نمایشنامهنویس سپس افزود از میان این درونمایهها، چیزی که بیش از همه با آن درگیرم مسئلهی اثر هنری است و ارتباطش با حقیقت و اخلاق و عشق. «میخواهم امر واقع لکان را با مُثُل افلاطون مورد سنجش قرار دهم زیرا که لکان به افلاطون میتازد.»
او سپس بیان داشت که موضوع کتاب ارتباط میان روانکاوی و اثر هنری است که خود لکان هم در جایجای کتاب، اثر هنری را با تواضع مافوق روانکاوی در نظر میگیرد و اینکه روانکاوی سعی میکند به معنا و محتوای اثر هنری نزدیک شود.
فخرایی سپس به امر واقع پرداخت و بیان داشت که لکان در چند جا میگوید که افلاطون با ارجاع به مُثُل فریبکاری میکند. «لکان میگوید نقاشی رقیب مُثُل است زیرا مانند آموزهی افلاطون میگوید چیزی را ورای ظاهر خود پنهان کرده است.» او سپس به معنای امر واقع اشاره کرد و بیان داشت که یعنی امری تبعیدشده از معنا اما در قالب معانی معمایی دوباره به واقعیت برمیگردد؛ بیرون از زمان، یک رنج و عذاب که وقتی لمسش میکنی که به آن نزدیک میشوی؛ فقدان، خلأ، ورای حد تقریر. «اما برداشتی که لکان از مُثُل به دست میدهد، مُثُل افلاطونی نیست؛ زیرا برخلاف نظر لکان، مُثُل افلاطون اصلاً در آسمان نیست. در کلیات وجود دارد. زیرا مُثُل، جهانی مستقل از جهان عینیت نیست؛ بلکه جهان کلیات است و با تعاریف سروکار دارد.»
فخرایی سپس به تهی شدن امر واقع لکانی اشاره کرد و بیان داشت که همین موضوع است که جهان را هیچ میکند. «لکان این را وارد جهان نکرده است. از دورهی امپرسیونیسم فرهنگ غرب در حال حذف انسان است. کوبیسم میگوید شما چهرهای ندارید و همزمان در فلسفه، نیچه و برگسون هستند که به سنجش دوبارهی عقل- که ریشه در کانت دارد- پرداختهاند. کانت میگوید چیزی که ایمان را کنار گذاشته است باید دوباره مورد سنجش قرار بگیرد.» بنابراین لکان وارث یک سنت است، سنتی که عقل انسانی درگیر چالش بسیار بزرگی شده است.» فخرایی سپس به آنتیگون پرداخت و بیان داشت که لکان میگوید آنتیگون شکست امر خیر و اخلاقی است. «لکان برای ورود به آنتیگون از هامارتیا مثال میزند که به عنوان یک جز در تعریف ارسطو از تراژدی وجود ندارد، بلکه برداشت و ادراک دوهزار سالهی ما از این مفهوم در حوزهی ارسطویی است.» او سپس بیان داشت که لکان از چند پلات حرف میزند و میگوید که با کدام میتوان همذاتپنداری کرد. مثلاً میگوید که نمیتوانیم با ریچارد سوم همذاتپنداری کنیم. چون ریچارد خونریز ترسناکی است که از خوشبختی به بدبختی میرسد. «با مکبث هم نمیتوانیم همذاتپنداری کنیم، چون انسانی با وضعیت بحرانی است و بدبختی او هیچ ترس و شفقتی در ما پدید نمیآورد. کسی که می¬تواند در ما احساس همدردی به وجود بیاورد، کسی است که سقوط میکند اما انسان مستبدی نیست؛ کسی که شرارت درون ندارد.»
مجری برنامه سپس از علیرضا نیکویی دعوت به عمل آورد تا پیرامون کتاب به سخنرانی بپردازد. نیکویی در ابتدا بیان داشت که قصد مؤلف این کتاب فقط معرفی لکان نیست، بلکه به موضوع هنر و ادبیات میپردازد و همین موضوع است که آن را از دیگر آثار تألیفی و ترجمه متمایز میسازد. «لکان برخلاف فروید بیشتر به نقاشی توجه دارد. فروید به سیر تکوینی و خود مؤلف بسیار توجه دارد، اما لکان بیشتر به خود اثر توجه میکند. یعنی اگر فروید به خود داستایوفسکی میپردازد، لکان کاری به عقدهها و محرومیتهای شخص ندارد و مستقیم با اثر روبهرو میشود.» سپس نیکویی از دیدگاه خوانندهی کتابی که با دیگر آثار لکان آشنایی دارد و در مورد او دست به تحقیق زده است سؤالی بدین مضمون مطرح کرد که چرا این خواننده باید به سمت این کتاب بیاید. «در اینجا میتوان گفت که کتاب قرائتی از آن خودکننده دارد.» در این کتاب همهی مفاهیم کلیدی لکان وجود دارند ولی تکیهی مؤلف بر تصعید و ژوئیسانس و میل است. «ژیل دلوز میگوید تمام متفکران بزرگ مفاهیم امضادار دارند. مثلاً میتوانیم ژوئیسانس را امضای لکان بدانیم. میتوان گفت که شاید نتوانیم در مورد لکان و دلوز به مفهومی مرکزی برسیم، اگرچه هر مفهومی پنجرهای به مفهوم دیگر گشوده است. تمام مفاهیم در این کتاب به صورت شبکهای به یکدیگر مرتبط شدهاند.» بنابراین بهتر است که نقطهی عزیمت را مفروض گرفت نه قطعی. «لکان به جای اینکه تعریفی ایجابی و اثباتی به دست دهد، تعریفی سلبی به دست میدهد. وقتی مثال هایدگر از کوزه را میخوانیم، میبینیم که کوزهگر فقط جدارهها را پر نمیکند، بلکه مرز میگذارد؛ بنابراین شاید خلأ در ذهن ما همان نیستی باشد، اما خلأ فضایی را پر میکند و جای میگیرد. بنابراین به این معنا، فقدان یا خلأیی که لکان میگوید، به یک معنا پر کردن است؛ پس کوزهگر دارد خلأ را فرم میدهد. به همین طریق است که وجه ایجابی در کار او دیده نمیشود.» نیکویی سپس بیان داشت که کتاب با تکیه به چند مفهوم، به تمام موضوعات لکان پرداخته است و نوشتهای مستند است؛ دارای حواشی و گریزهایی مناسب است. «کتاب سادهسازی نمیکند و به پیشینهها هم توجه شده است.»
عکس از: فرزاد فخرایی
ثبت دیدگاه