به گزارش گروه داستان فارسی خانه فرهنگ گیلان، سه شنبه هفتم آذر ۱۴۰۲ جلسه نقد و بررسی مجموعه داستان “آن بیرون خبری نیست ” نوشته شراره توانا، در خانه فرهنگ برگزار شد.
منتقدین جلسه فرهاد فتوحی و کیوان سلحشوری مهر بودند. اجرای برنامه را سهیلا فرزاد نویسنده و مترجم بر عهده داشت. در ابتدای جلسه پس از خواندن غزلی از حافظ، فتوحی، مدرس و منتقد داستان، برای نقد کتاب دعوت شد.
فرهاد فتوحی گفت: « ادبیات ما در دوره گذار است. دغدغههای پراهمیتی از لحاظ علوم اجتماعی که خاستگاه ادبیات و مخصوصا رمان و داستان است،در این کتاب آمده. بارگاس یوسا به ما یادآوری میکند که چرا ادبیات اهمیت دارد! چون صرفن التذاذ هنری نیست. ادبیات ما را به علوم انسانی ربط میدهد. مقولهای که این مجموعه دارد، از لحاظ روساخت یا لایهی اول خوب است. و بعد از لحاظ عناصر روایت، از زبان و نثر روساخت، وارد لایهی بعدی که ژرف ساخت است میشویم. هر چقدر متن داستان، روساخت مطمئن و قابل انتقالی به ژرف ساخت داشته باشد، آن اثر بیشتر قابل اعتناست. یکی از جریانهای مهم در ادبیات داستانی، قسمتِ تاثیرگذاری است.در این مجموعه، عنصرِ غالبِ ساختِ روایتها مدرن و ذهنی است. در عرصهی ادبیات مدرن، انسان بیش از اندازه اهمیت دارد، به خاطر مباحث فلسفی و روان شناختی و مسائلی که جهان مدرن برای انسان به وجود آورده. در ادبیات مدرن، انسان از لحاظ زیست شخصیاش، یعنی ذهنش، در اجتماع کمتر تعریف میشود، بلکه در درون خودش تعریف میشود. انسان مدرن یا انسان اگزیستانسیال، انسانی منزوی و تنهاست. اروین یالوم در کتاب روان شناختی اگزیستانسیال میگوید:« انسان تنها، مشخصات خودش را دارد که یکی از آنها اضطرابهایش است. انزوای فلسفی از آغاز با انسان است. من چیستی یا من کیستی. حتا اگر روابط بین فردی پیچیده هم به وجود بیاید، باز هم انسان تنهاست.» عنصر غالبِ داستانهای این کتاب، پرداختن به تنهایی انسان است. و نکته جالب ترش، اضطراب ما از مرگ است.از شش سالگی، انسان مرگ را میشناسد ولی آن را درک نمیکند. ولی از نوجوانی ما وارد این اضطراب میشویم؛ وقتی به بزرگسالی میرسیم؛ در یک دوره از دست دادن برای ما مهم است و در دورهای دیگر مرگ به عنوان فقدانِ خود اهمیت دارد، به عنوان فقدان من. در اکثر داستانها شخصیتِ اول زنی در انزوا است. و بعد داستانِ مرگ است. در یکی دو داستان اضطرابِ پس از مرگ هم وجود دارد. جایی که نه پای علوم انسانی وسط هست و نه فلسفه. اینکه پس از مرگ چگونه خواهیم شد به قلمرو هنر میآید. در سالهای اخیر به این زاویهی “خود مرگ نگار” انسانی که مرده و پس از مرگ میگوید، اقبال شده است. نکته جالب داستان” آن بیرون خبری نیست” این است که مفهوم اضطراب ما از مرگ و تنهایی سی سال پس از مرگ هم وجود دارد. شخصیتهای این داستان، اضطراب تنهایی اگزیستانسیال و اضطراب مرگ و فقدانِ من را سی سال پس از مرگ خود دارند. این فقط به ذهن خلاق و هنرمندُ نویسنده میرسد. در داستان “موزائیک سیدر سی”، دختری، سالها پس از مرگ مادر، حضورش را حس میکند. در داستان مدرن با مفهوم زمان از لحاظ کرونولوژیک درگیر نیستیم. زمان رابطهی علی و معلولی ندارد و قرارداد نیست. به همریختگی توالی زمان داریم. به خاطر ذهن سیال، خاطرات در ذهن ما سرریز میشوند. زمان هم همین طوراست.گذشته، حال، آینده، همیشه حال هستند، حتی روی ضمایر، افعال و زمان افعال تاثیر گذاشته است. گذشته با مضارع یا ماضی نزدیک به ما نوشته میشود. زمان عنصر مهمی در فلسفه و اندیشه است چون انسان میاندیشد و همیشه با عنصر زمان درگیر است.داستان ” آتی” را نمیتوانیم با مولفههای یک داستان نظاممند مطالعه کنیم. در داستان “برگ را نریزید” میبینیم که توالی زمان درهم ریخته؛ گذشته انگار همین حالا اتفاق افتاده. دختری که به زندان نگاه میکند، اتفاقاتی را که برای مادرش روی داده به عینه میبیند. یعنی وقتی به ملاقات پدرش به زندان میرفته. گذشته در حال تداعی میشود. انگار ما در رویداد حضور داریم. در داستان “مار و پله ” رابطهای بین شخصیتهای داستان و مفاهیم کهن الگویی است. این به آرا یونگ برمیگردد. یونگ ضمیر ناخودآگاه جمعی را مقابل ضمیر ناخودآگاه فردی فروید قرار داد.این داستان کهن الگویی را احضار کرده. قدرت گرشاسب را از او گرفته. گرشاسب در نگاه شخصیت داستان دِفرمه شده و دیگر آن چیزی نیست که در کهن الگو از آن سراغ داریم. یعنی میشکند و از بین میرود. در یکی دو داستان، شخصیت، کسی دیگر را در جهان میبیند که حضورش در ناخودآگاه این شخصیت حس میشود و این تبلور مفهوم دیگران است. یعنی آن چیزی که پس از مرحلهی آینهای در ناخودآگاهِ ما به وجود میآید و شکل میگیرد. در این داستانها آرای روان شناسی وجود دارد.»
منتقد، سخنران بعدی کیوان سلحشوری مهر، نویسنده، شاعر، منتقد و مدرس داستان نویسی گفت: « نقد و بررسی یک مجموعه داستان در یک مجال شفاهی کاری بسیار سخت است. اما مشت نمونه خروار است. سلحشوری مهر برای نمونه، پشت جلد کتاب را خواند و گفت: چیزی که در اینجا میبینیم انتخاب راوی اول شخص است. یکی از بیماریهای رایج در داستان نویسی بدون در نظر گرفتن ضرورت متن، استفاده از راوی اول شخص است. خانم توانا در انتخای راوی درست عمل کرده به ویژه برای داستان “آن بیرون خبری نیست”. ما مدرسها قواعد و عناصری را به دوستان منتقل میکنیم. این قواعد برای این است که پایه داستان نویسی را رعایت کنیم. اما داستان موجودی زنده است که نیازهایش را به ما اعلام میکند.راوی اول شخص در این داستان حدِ دانایی خودش را مطابق با آن شخصیت و آن وضعیت منحصر بفرد تعریف میکند و در توصیف پویا و تصویر سازی بسیار موفق است. مطلب دیگر زبان است چه به لحاظ تنظیم و ترتیب دادن ارکان جمله، چه به لحاظ انتخاب واژگان، قدرتمند است. در اکثر کارها میبینیم که در جابهجایی ارکان جمله که زبان را به سمت شاعرانه بودن میبرد، خوب جواب میدهد. تغییر ارکان جمله در “موزاییک سیدر سی” خوب مینشیند. اما در بعضی جاها به غایت خود نرسیده؛ مثل داستان آخر. مشکل از ویراستاری نیز هست. زبان این کتاب میتوانست خیلی یکدستتر و قدرتمندتر باشد. برای مثال در صفحه ۱۱۵ پاراگراف تمام نشدهای را سر سطر میبرد. احساس میکنم نویسنده با تجربه زیست ذهنی و شخصی تجربه کردهاش داستانها را نوشته. نویسنده به ضرس قاطع تمام داستانها را اندیشیده است. در سیر توالی زمانِ به هم ریخته شده، ما یک مهندسی بینظمی داریم. رابطه علی و معلولی داستان رئالیستی در این جا وجود ندارد؛ ولی چفت و بست خودش را رعایت کرده وگرنه فرو میریزد. یکی از ویژگیهای این مجموعه داستان این است که نویسنده برای دیالوگ نویسی ارزش قائل است. در داستان “موزائیک سیدر سی” دیالوگها سر جای خودش است. در حالی که یکی از بیماریهای داستان نویسی امروز این است که حرف میزنند و اگر آنها را برداریم اتفاقی برای داستان نمیافتد. دیالوگنویسی در داستانها بسیار حساب شده است. نام داستان آخر، میتوانست “ده و چهل و پنج” دقیقه باشد. نویسنده اسمها را رها نمیکند و داستان حول محور آنها میچرخد. داستانها ریتم آهستهای دارندکه در هارمونی بخشهایش، با حوصله بافته وارائه شده و وقتی ارکان زبان را جابه جا میکنیم، روایت سرعت میگیرد. ریتم آهستهی مناسب جهان این داستانها سُر میخورد. جهان بافته شدهای که دنبال حرفهای خیلی بزرگ نیست، نه اینکه داستان حرف مهمی ندارد اما نمیخواهد حرفهای آن چنانی بزند. از اتفاقات پیرامونش حرف میزند. آن ریتم آهسته، به نظرم اگر با همان پیش فرض ارکانِ جمله رعایت میشد و با به کار بردن واژگان راحت و قدرتمندی که استفاده شده بود؛ کار از یکدستی قدرتمندتری بهرهمند میشد. »
در پایان، منتقدان به چند سوال دوستان حاضر در جلسه پاسخ گفتند.
ثبت دیدگاه