در ادامه گفتوگوی اختصاصی رسانه یاورمردم با هنرمندان به سراغ رامین صابر فومنی شاعر نامآشنای گیلانی رفتهایم.
به گفته او حدود ۲۰ سال است که به شکل جدی در عرصهی شعر نفس میکشد و قدم میزند. از صابر فومنی یک کتاب با نام خیابان اتفاق در سال ۱۳۸۳ منتشر شده و چند کتاب نیز آماده انتشار دارد.
گفتوگوی صمیمی و خواندنی خبرنگار ما سید جواد اسدی با رامین صابر فومنی شاعر نامآشنای گیلانی را در ادامه میخوانیم.
خواهشمندیم که خودتان را برای آشنایی بیشتر خوانندگان معرفی بفرمایید؟
بسمالله سلام
رامین صابر فومنی هستم.
علاقۀ شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
از کودکی شعر در روح و روان وزندگیام تأثیرگذار بود و قابلاحترام و شعرا ستارگان آسمان من بودند. از دهسالگی شعرِ باز باران با ترانهی گلچین گیلانی جادویم کرد و این سحر در اواخر دوران دبیرستان و طول دوران دانشجویی و پسازآن نیز به کاغذ نشست و این شد که اکنون هستم.
از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
حدود ۲۰ سال است که به شکل جدی در عرصهی شعر نفس میکشم و قدم میزنم.
آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تأثیر کدام شاعر هستید؟
از قدما، عاشقِ حافظم ارادتمند سعدی و جیرهخوار خوانِ خیام و از معاصرین به شاملو و اخوان و فروغ، علاقهای وافر دارم.
از نزدیکترها نیز با غزلسرایان چیرهدست چند دههی اخیر عبدالجبار کاکایی، علیرضا قزوه، جلیل واقع طلب… انس و الفت و دوستی دارم.
به نظر شما شعر گفتن قابل یادگرفتن است یا ذاتی است؟
با رباعی عشق میکنم و با غزل زندگی و هرازگاهی هم برای تفنن به خیمهی مثنوی سری میزنم.
چه آثاری از شما به چاپ رسیده است؟
اولین سیاهمشقم به نام خیابان اتفاق در سال ۱۳۸۳ با نشر گیلوا اتفاق افتاد و دو سه مجموعهی آماده به چاپ هم دارم که منتظر ِ حال و حوصله و فرصتی برای چاپ و سایر کارهایش هستم.
در نوشتن شعر مخاطب مدنظرتان هست یا احساسات خودتان؟
به نظر من به قول استاد موسوی گرمارودی که طی یک سمیناری که حدود ۲۵ سال پیش به مناسبت بزرگداشت استاد معین در آستانهاشرفیه داشتیم میگفت یک شاعر ۶ دانگ، ۳ دانگِ شاعرانگیاش را قریحه و استعداد ذاتی و خدادادش شامل میشود و ۳ دانگ دیگر تلاش، ممارست و مطالعه خودِ شاعر و اشرافش به فضای شعری حاکم بر جامعه و حتی جهان، آگاهی از تاریخ شعر و آثار قدما و معاصرین است، بهعنوان نمونه هم حضرتِ حافظ رو منباب مثال اشاره کرد.
از دیدگاه من با احتساب توضیحاتِ بالا شعر هم غریزی است هم اکتسابی همان ۳ دانگ ۳ دانگی که توضیح دادم اما شرط اکتساب و تلاش داشتن قریحه و استعداد ذاتی است، یعنی اگر شما قریحه و استعدادش را نداشته باشید تلاش شما تیر در تاریکی است. بهعبارتدیگر صرفاً به تلاش و مطالعه نیست چون علیالقاعده شعر آمدنی است نه گفتنی، برحسب تعریف قدما و متأخرین، یعنی آنچه میآید را باید برحسب بضاعت علمی و آگاهیهای محیطی و تجربهی شخصی، سروشکل ببخشی، حالا ممکن است در یک اثر هم مخاطب مدنظر شاعر باشد و هم منویات درونی یا گرایشهای فکری خودش که البته همه اینها با توانایی، سواد، تجربه و پختگی شاعر در تبیین اثر هنری یا خلق ادبیاش ارتباط تنگاتنگ دارد.
بهعنوان يک هنرمند چه مسئوليتي را برای خودتان در قبال جامعه قائل هستید
به نظر من مسئولیت یا رسالت شاعر بسیار گستره و پیچیده است چون از یکسو هم باید منویات و علایق و احساسات شخصی خودش را به سمع مخاطب یا مخاطبین برساند و هم نسبت به اتفاقات پیرامونی و حتی جهانی بیتفاوت نباشد.
سخن پایانی؟
تصورات و دیدگاهم را نسبت به شعر، شاعر، مسئولیتها، توانایی او و ارتباط خودم را با جهان شعر به شکل خلاصه و مجمل در این مختصر تقدیم کردم.
در پایان یکی از شعرهایتان را برایمان بیان کنید…
چه بخواهی چه نخواهی
در فکرِ گناهم ، چه بخواهی چه نخواهی
آغشته به آهم ، چه بخواهی چه نخواهی
از سرعت دلدادگی ی کاغذ و خودکار
حیف است بکاهم چه بخواهی چه نخواهی
از کودکی ام مانده بجا ، حسِ عجیبی –
-دنبالِ سپاهم چه بخواهی چه نخواهی
می ترسم اگر گریه کنم سیل بگیرد-
-هر شب سرِ راهم ، چه بخواهی چه نخواهی
جایی که در آن عربده بایست کشیدن
بی پشت و پناهم چه بخواهی چه نخواهی
نه مدعیِ ی بی خط و خش بودنِ خویشم
نه در تَهِ چاهم چه بخواهی چه نخواهی
بادی که وزید از سَرِ تفریح و تفرج
برداشت کلاهم چه بخواهی چه نخواهی
با تک تکِ این پنجره ها خاطره دارم
چون عاشقِ ماهم چه بخواهی چه نخواهی
دلخور نشو از شوخی من ، عف بفرما
من اهلِ مِزاحم ، چه بخواهی نخواهی.
ثبت دیدگاه