انتخابات ریاستجمهوری ایران اگرچه در گرمترین روزهای تابستان برگزار شد، اما به گواه آمار آنچنان گرمایی نداشت و بدنهی رایدهندگان با سردی از کنار آن عبور کردند. چرایی این موضوع و واکاوی ریشههای سیاسی-اجتماعی آن بماند برای فرصتی بهتر؛ این یادداشت قرار است پیرامون مسأله دیگری صحبت کند.
اگر اندکی به عقب برگردیم، کمتر کسی «مسعود پزشکیان» را در قامت رییسجمهور ایران تصور میکرد. او در دولت دوم «سیدمحمد خاتمی» وزیر بهداشت بود و بعدها تا نایبرییسی مجلس هم بالا آمد.
ردصلاحیت پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ و مواضع صریح او در ناآرامیهای سال ۱۴۰۱، ناظران را قانع کرد که شانس زیادی برای احرازصلاحیت او در انتخابات اخیر قائل نباشند؛ اما تایید صلاحیت پزشکیان، پیچیدگیهای کار سیاسی در ایران و ظرایف و ملزومات متفاوت آن را بیش از پیش نمایان کرد.
جبهه اصلاحات ایران بهعنوان مهمترین حامی تشکیلاتی مسعود پزشکیان، از همان ابتدا و حتی پیش از مشخصشدن فهرست نامزدها، تمامقد ایستاد و امکانات و نیروی انسانی خود را پشت سر او بسیج کرد. اصلاحطلبان که مدتها از حاکمیت سیاسی ایران دور مانده بودند، فرصت را غنیمت شمرده و به گواه ساعتها تلاش و کار ستادی شبانهروزی، ردای ریاستجمهوری را بهقامت پزشکیان دوختند.
اگر در استراتژیهای تبلیغاتی و نشانههای پیدا و نهان در کلام رئیسجمهور دقیق شویم، درمییابیم که او هیچگاه خود را یک اصلاحطلب کلاسیک نمیدانست و به روشنی از پذیرفتن این عنوان شانه خالی میکرد. بهعبارت دیگر، او حتی در پرشورترین لحظات مناظرات تلویزیونی هم مراقب بود تا خود را وابسته به «احزاب» نشان ندهد و اصلاحطلبان را -در بهترین حالت- تنها بهعنوان یک حامی سیاسی معرفی کند.
اما اگر رئیسجمهور امروز و کاندیدای دیروز تا این اندازه نگران مرزبندی خود با سیاسیون تحولخواه بود، این همه هیاهوی انتخاباتی به چه کار میآمد؟ آیا مسعود پزشکیان در ذات خود به اصلاح امور معتقد است یا اصلاحطلبان اینبار هم تخممرغهای خود را در سبد اشتباه قراره دادهاند؟
با مرور رفتارهای سیاسی رئیسجمهور در سالیان اخیر، به نوعی از اصلاحطلبی محافظهکارانه میرسیم که وسواس زیادی در رعایت اصول دارد و جایگاه قدرتمند جناح مقابل را انکار نمیکند. او با رعایت سختگیرانه قوانین بازی در زمین حریف، بهدرستی میداند که پایگاه مردمی تفکر متبوعش تضعیف شده و باید با احتیاط زیادی قدم بردارد.
ریشهی این احتیاط را میتوان در قهر حاکمیت با اصلاحطلبان و البته کماعتبار شدن این جریان نزد افکار عمومی جستجو کرد. پس از وقایع انتخابات سال ۸۸، «اصلاحطلبی» به نوعی انگ سیاسی تبدیل شد که بعضاً با همراهی ترکیباتی مانند «فتنهگر» و «بیبصیرت»، سیاستمداران این جریان را خانهنشین کرد و به حاشیه فرستاد.
پیروزی آقای روحانی در انتخابات سال ۹۲ اگرچه اندک راه تنفسی برای این جریان باز کرد، اما هرگز نتوانست اصلاحطلبان را به حلقهی اصلی قدرت بازگرداند. در طرف مقابل آنها پس از حمایت بیقیدوشرط از کاندیتاتوری آقای روحانی، قادر به اجابت مطالبات جامعه مدنی از دولت اعتدالی او نبودند و هواداران خود را عمیقاً از اصلاح رویههای موجود ناامید کردند.
اگر منصفانه به امروز نگاه کنیم، میشود گفت که پزشکیان از تاریخ آموخته که قدمهایش را شمردهتر بردارد و برای پیشبرد برنامههای اصلاحی خود، رقیب سیاسی را در قدرت شریک کند. اینکه استراتژی او نتیجه میدهد یا نه، پرسش دشواریست که هنوز زمان پاسخ به آن فرانرسیدهاست. باید دید رأی دهندگانی که چندقدم با سرخوردگی فاصله دارند، تا کجا از انتخاب خود پشتیبانی خواهندکرد؟ زمان به ساعت آقای رئیسجمهور سریع میچرخد!
ثبت دیدگاه