انتخابات در ایران به پایان رسیده است. اگرچه 50 درصد از مردم ترجیح دادند همچنان مطالباتشان را از طریقی غیر از صندوق رای پیگیری کنند، اما با این حال بر کسی پوشیده نیست که حالا مدتی است از فضای پاییز 1401 فاصله گرفتیم. در این شرایط گوشه و کنار زمزمه های تمایل بازگشت برخی افرادی که به خارج مهاجرت کرده بودند ، شنیده میشود. از سلبریتی هایی مانند پرستو صالحی گرفته تا مردم عادی که در فضای پاییز 1401 تصور می کردند «دیگر پایان ماجراست».
امروز شرایطی وجود دارد که سیستم بتواند همان معامله ای که در پاییز 1401 با دستگیرشدگان اعتراضات انجام داد، با ایرانیان خارج از کشور انجام دهد. همان اتفاقی که باعث شد معترضی که زندان رفته بود، به جای آنکه تبدیل به «مبارز» شود، در همان وضعیت اعتراضی باقی بماند.
اما چرا باید فرصت را امروز غنیمت شمرد؟
به طور طبیعی اپوزیسیون برانداز خارج از کشور که براندازی برای او تبدیل به یک شغل شده، نیاز به طرفدار دارد. حتی اگر این طرفداران در حکم سیاهی لشگر باشند. برای آنها فرقی نمی کند که تا چه اندازه این افراد در مرام و مسلک براندازی ثابت قدم باشند. مهم این است که نشان دهند هوادارانی دارند و به واسطه اتکا به آنها «بودجه های» مورد نیاز را از هر کجا که ممکن باشد، دریافت کنند. این افراد شغل و حرفه زندگیشان براندازی است و بدون براندازی حتی قادر به تامین معاش خود نیستند. این افراد به هیچ وجه از عادی شدن مسیر بازگشت ایرانیان خارج از کشور رضایت ندارند. برای آنها بهترین شرایط این است که هر روز بر تعداد ایرانیان خارج از کشور افزوده شود و لشگر آنها قوی تر از قبل نمایش داده شود.
اما مردم عادی که از ایران مهاجرت کردند، شغلشان براندازی نیست. عموما در ایران خانواده هایی دارند که هرازگاهی به آنها سر می زدند. در کنار آن، بحث بازگشت سلبریتی ها اهمیت زیادی دارد. بازگشت هر کدام از آنها به منزله این است که پروژه براندازی با چشم انداز «امید» روبه رو نیست.
حالا به 32 سال قبل بازگردید. روزهایی که فریدون فرخزاد قصد بازگشت به ایران را داشت، به خاطر بیاورید. سال 1371 چند سالی بود که جنگ به پایان رسیده بود. سلطنت طلبان که دهه اول انقلاب با امید بازگشت دوباره (همچون فردای کودتای 28 مرداد 32) فکر می کردند شش ماه دیگر کار به پایان میرسد، ناامید شده بودند. دهه شصت چند کودتا و حتی خروج مسلحانه سازمان مجاهدین ناکام مانده بود. جنگ ایران و عراق هم برای آنها سودی نداشت. عملیات مرصاد با شکست روبه رو شده بود و بزرگترین لشگر نظامی اپوزیسیون از هم پاشیده بود. اپوزیسیون در آن روزها در شرایطی همچون امروز به سر می برد و تمایل به بازگشت آهسته آهسته جوانه زده بود.
عباس سلیمی نمین که همان روزها در روزنامه کیهان فعالیت می کرد، تایید می کند که فریدون فرخزاد از هنرمندان فعال در میان براندازان زمانه خود، قصد بازگشت به ایران را داشت: «یک روز من در دفترم بودم، منشی گفت آقای فریدون فرخزاد از خارج از کشور تماس گرفتند … ایشان به جد میخواست به ایران بیاید و تبری میجست از اینکه به اردوگاههای اسرا رفته و برای منافقین برنامه اجرا کرده. ابراز ندامت میکرد و میگفت اینها جریان سالمی نیستند و خائن هستند.»
سلیمی نمین حتی گفتگوی تلفنی با فرخزاد را ضبط می کند و بعدها این گفتگو به طرز مشکوکی ناپدید میشود. اما در طرف دیگر ناگهان درحالی که گفتگوهایی برای بازگشت اپوزیسیون برانداز و خنثی کردن کانون امنیتی خارج از ایران در حال اجرا بود، فرخزاد و برخی دیگر از سران اپوزیسیون در اروپا ترور میشوند. در نهایت وضعیت به گونه ای پیش می رود که 5 سال بعد از آن، اروپایی ها همه سفرای خود را از ایران خارج کردند. اگر نبود رای 20 میلیونی مردم به سیدمحمد خاتمی در خرداد 72 ، وضعیت به گونه دیگری رقم می خورد.
امروز هم باید فرصت را غنیمت شمرد. باید مسیر رفت و آمد همه کسانی که دستشان به خونی آلوده نیست باز شود. پزشکیان باید همان نقشی که اژه ای رئیس دستگاه قضا در پاییز 1401 ایفا کرد، برعهده بگیرد و این مسیر را پیش از سفر اول خود به نیویورک باز کند.
تاخیر و بی توجهی به فرصت ایجاد شده، می تواند بار دیگر کانون هایی که با ترتیب دادن قتل هایی همچون قتل فرخزاد، مسیر را مسدود کردند، فراهم کند.
ثبت دیدگاه