سه شنبه ۳۰ مرداد، گروه داستان خانه فرهنگ، برنامه نقد و گذاری بر آثار شهلا شهابیان را با حضور دکتر معصومه غیوری استاد ادبیات دانشگاه گیلان، دکترحامد پورشعبان، نویسنده و پژوهشگر و محمد شاهشمس منتقد و داستاننویس برگزار کرد. سهیلا فرزاد، نویسنده و عضو گروه داستانِ خانه، برنامه را با دعوت دکتر غیوری آغاز کرد.
دکتر غیوری معتقد بود که ادبیات معمولا با توصیفکنندههای زیادی از قبیل ادبیات فاخر، ادبیات عالی، عامه، تخیلی و علمی … شناخته میشود و در کنار بعضی نوشتهها، برچسب ادبیات متعهد قرار میگیرد. اما تعهد به چه چیز؟ بعضیها فکر میکنند ادبیات ملزم و متعهد به رسیدن به اهدافی است. در زمان افلاتون تعهد ادبیات به اخلاق و پرورش انسان بود. اما شناخت و آگاهی، به عنوان بزرگترین وظیفه و تعهد شناخته میشود که وظیفه سنگینی بر دوش ادبیات میگذارد. در مقابل عدهای معتقد به ادبیاتِ آزاد هستند. ادبیات از آن خود، که ادبیاتِ نامتعهد نامگذاری میشود. ادبیات برای خود و نه در خدمت چیزی! در نهایت ما به ادبیاتی که رها باشد و برای خود باشد نمیرسیم. ادبیات یا به چیزی فراتر از خود متعهد است یا به درونِ خود ودرون مایههایش وفادار است.
ادبیات داستانی بسیار توانمند است و فضایی گفتوگومند ایجاد میکند. از ما میخواهد که در این گفتوگو به عنوان خواننده، منتقد یا کسی که مینگارد یا تالیف میکند، شرکت کنیم. ادبیات متعهد فکر میکند باید آگاهی و شناختی را که از پیش مشخص و کانالیزه شده و از جریان و گفتمان خاصی نشات میگیرد؛ در اختیار مردم قرار دهد. گروه مخالف معتقدند که ادبیات فقط آگاهی ایجاد میکند. و این گفتوگومندی است که مشخص میکند شما میخواهید چه حیثی از شناخت یا آگاهی را از این فرایند اخذ کنید.
در بخش دیگر، به داستانهای شهابیان به عنوان یک نویسنده با تجربههای هوشمندانهاش پرداخت و گفت:« شتابی در کار نویسنده وجود دارد که در ادبیات داستانی، شتاب منفی است. اما در داستان کوتاه «رشت، ساعریسازان…» شتاب مثبت است. حداقل سه فضای زمانی، هم زمان با هم به پیش رفته. گریزهای نویسنده با شتاب زیبا و مثبت میتواند از گذشته به حال، از حال به گذشته و از اکنونِ راوی به اکنونِ شخصیت برود. در داستان، شخصیت پردازیهای خوب و موازی هستند. اما شخصیتهایی از تونل زمان عبور کردند و متاسفانه تمام نشدند! بازتولید بعضی شخصیتها مثبت نیست. شخصیتِ رنج، درد و اندوه که در تونل زمان در درد پیچیده؛ باید متوقف شود. دردی که مرتبط با جامعة سنتی است؛ در جامعهای که میخواهد پوستاندازی کند و تازه شود، همچنان حضور و بسامد بالایی دارد و این معنادار است.
دکتر غیوری گفت:« در کتاب «پیرانای قاتل» اگر سه داستان اول بازنگری و بازنویسی شوند به خوبی در کنار داستانهای دیگر قرار میگیرند. اگر نام شهابیان را از روی داستانهایش برداریم، از روی نوع نوشتارش میتوان به زن بودنش پی برد. ساختار نحو و جمله بندی نویسنده و توجه او به فضا سازیها و پرسپکتیو داستانی نشاندهنده روح زنانه است. او سعی میکند روایت خطی را بشکند و گسستهایی ایجاد کند و با شگردِ ایجاد وقفه این کار را میکند. میرچا الیاده معتقد است بزرگترین دستاورد انسان مدرن که با آن توانسته بر بزرگترین رقیب خودش، غلبه کند. رقیبی بسیار خطرناک که در گوشهای نشسته و همواره به ما مینگرد؛ زمان است و فقط در یک جاست که انسان میتواند بر او غلبه کند و بر زمینش بزند، هنگام مطالعه! وقتی داستانی جذاب شما را پیش میبرد متوجه زمان نیستید. زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت…»
حامد پورشعبان، منتقد و سخنران دوم در نقد آثار شهابیان، گفت:« در کتاب «پیرانای قاتل» بیشتر شخصیتهای داستانها، زن هستند. زنانی که مورد ظلم و اجحاف قرار میگیرند. تصور کنید که خانم شهابیان از روزنه تاریخ به اتفاقات نگاه میکند. ولی فقط اگر بلایی بر سر خانمی بیاید به آن توجه میکند. زیرا در جامعه ای که زندگی میکنیم که اجحاف به زنان یکی از محوری ترین مسائل جامعه است. در این صورت افق دید نویسنده به یک سوژه یا ابژه مقید میشود. مگر این که در دورهای باشیم که فعالیت زنان به صورتی انقلابی گسترده شود و تمام هنرمندان در هر رشتهای فقط به فمنیسم و تاثیر آن بر رویدادها بپردازند.
در کتاب پیرانای قاتل شانزده داستان هست که نیمی از آنها در مجموعه داستان «رشت، ساغریسازان…» آمده. تاریخ گذاری در پایان داستانها موجب میشود فکر کنیم که چرا بعضی از داستانهای جدید در اول کتاب آورده شدهاند. شاید نویسنده میخواهد معنایی را با اولویت دادن به این داستان منتقل کند. پشت جلد کتاب هم از داستان «پیرانای قاتل» است. زیرساخت انتخاب شده برای داستان و مولفههای گنجانده شده در آن، ما را به سمت اشیا و عناصری پرتاب میکند که دورند، اما بسیار مرتبط هستند.
ما را به یک حادثه تاریخی ارجاع میدهد که حس همذات پنداریمان را برمیانگیزد. نویسنده وقتی نقطه پایان را بر داستان میگذارد، دیگر از داستان خارج است. و خودش هم مخاطب است. از این رو من به عنوان یک نویسنده، چه با نگاه تاویلی چه با نگاه پدیدارشناسانه، محدودیتی برای نقد ندارم، تا جایی که این نشانهها و نمادها با متن نویسنده همخوانی داشته باشد. منظورم مولفههایی است که بتوان با آن داستان را صورتبندی کرد. شهابیان به صورت مینیمال داستان را بیان میکند و خواننده خسته نمیشود.»
محمد شاه شمس، آخرین منتقد برنامه ابتدا با خواندن متنی از کامران تلطف شروع کرد.
«استعاره همانطور که در متن ادبی به ایدئولوژی یاری میرساند؛ همچون عامل مهم جنبش اجتماعی هم عمل می کند. توجه به نمود دو وجهی استعاره به عنوان حامل ایدئولوژی از یک سو و واقعیت اجتماعی از سوی دیگر، امکان بهترین تفسیر از رابطه میان اعتقاد و ادبیات را بر اساس جایگاه استعاره، فراهم میآورد. در هر دوره رمز آمیزی متن چنان است که پیام نه در گونه ادبی و نه در تحلیل ساختاری متن، بلکه از راه درک و بازنمایی ایدئولوژی نویسنده و استعارههایش دیده میشود.»( از کتاب: سیاست نوشتار_ کامران تلطف)
شاه شمس گفت:« وقتی نویسندهای دچار خفقان نوشتاری است در متونش از استعاره استفاده میکند» او با ذکر جملههایی از داستانها به روشن کردن خویشاوندی ایدئولوژی و استعاره پرداخت و گفت:« در عناوین داستانها به خوبی این خط سیر پیداست و پرداختن به دغدغههای زنان در اولویت نویسنده قرار دارد. در داستانهای شهابیان، یا کسی به قتل میرسد یا به قتل میرساند یا به هر طریقی فرصت این تنفس از آنها سلب میشود. بنابر این تهی شدن از فردیت با ترس، بیگانگی و سلب هویت ارتباط دارد.»
او مثال آورد که دم و باز دم در داستان به وجه حیاتی فرد ارجاع دارد و دیگری را هم به حضور فرا میخواند.
در پایان برنامه، تکهای از داستان پیرانای قاتل خوانده شد.
ثبت دیدگاه