خداوند متعال، رحمان و رحیم است و یکی از تجلیات «رحمت» و «رحمانیت» حق تعالی در هستی، وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) میباشد. خداوند متعال در دو موضع، بر این ویژگی بسیار مهم رسولالله(ص) اشاره میکند. در سوره توبه، آیه 128 خداوند میفرماید: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحیم: قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به هدایت شما حریص و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است. این آیه تصریح میکند که:
الف) رنج و مشقت انسان ها، بر پیامبر بسیار دشوار است. او از شدت مهر و محبتی که به انسانها دارد تحمل رنج، درد، مشقت و سختی انسانها برای او بسیار سخت و توانفرسا است؛
ب) رأفت، عطوفت و رحمت در حق مؤمنان، ویژگی بارز پیامبر است.
در سوره آل عمران، آیه 159 نیز خداوند در مورد پیامبر، تعابیر بسیار زیبایی دارند: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ: پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو و پرمهر شدی و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند، پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه. این آیه نیز دلالت دارد بر این که:
الف) در پرتو رحمت الهی، پیامبر با انسانها از موضع نرم خویی، پرمهری و با محبت برخورد میکرد؛
ب) راز موفقیت پیامبر در رسالت خویش، برکناری کردار، گفتار و رفتار ایشان از تندخویی و سخت دلی بود که موجب توجه و گرایش و میل مردم به اسلام و باعث تحقق اهداف بعثت میشد؛
پ) خداوند به پیامبر دستور میدهد که از لغزشها، کاستیها، ضعفهای انسانها درگذرد و از موضع عفو و بخشش با آنها برخورد کند و برای گناهان و رزایل اخلاقی آنها از خداوند متعال، طلب آمرزش و مغفرت و بخشش بنماید.
خود پیامبر اکرم (ص) میفرماید: أيُّها النّاسُ، إنّما أنا رَحمَةٌ مُهداةٌ: ای مردم! من در حقیقت رحمت اهدایی (از جانب خداوند متعال) هستم.
گفت پیغمبر شـما را ای مِهان چون پدر هستم شفیق و مهربان
اوج رحمت پیامبر در «فتح مکه» ظاهر میشود، «بخشش» در حین «قدرت» ویژگی بارز پیامبر است که در روز فتح مکه تحقق عینی پیدا میکند. چنان که وقتی پیامبر شنید که سعدبن عباده خزرجی ندا سر داده بود که أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَلْحَمَةِ: امروز روز جنگ و انتقام بیامان است، او را برحذر داشت و با ندای بلند فریاد زد: أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرْحَمَةِ: امروز، روز مهربانی و ترحّم است. اعجاز بزرگ رفتار پیامبر در فتح مکه، از آن جهت است که او بیش از همه از سران قریش رنجیده بود و آزار دیده بود، به همین دلیل او باید بیش از همه، به انتقام و تحقیر قریش فکر میکرد، اما برخلاف انتظار مردم مکه و نیز برخلاف تمایل عده زیادی از یارانش، بسیار ساده و آسان و حتی بدون سرزنش و تحقیر ندا داد: اَنتُم الطُّلَقا، بروید! شما همگی آزادید. حقیقتاً رفتار پیامبر در فتح مکه، تحقق عینی آیه 107 سوره انبیاء بود که: وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ: ای رسول، ما تو را نفرستادیم مگر آن که رحمت برای اهل عالم باشی. دکتر علی شریعتی در مجموعه آثار 28، در بخش “هجرت تا وفات”، تعابیر زیبایی از رفتار پیامبر در روز فتح مکه دارند:
“محمد، رسالت بزرگ خویش را که بیست سال است در راه آن کوشیده و رنج برده است پایان داد، و اینک او غرقه در پیروزی بزرگ و در اوج آرزوی دیرین خویش با ده هزار شمشیرزن فاتحی که در زیر فرمان ویاند، سرنوشت شهری را که سیزده سال او را رنج داد، و مرگ و حیات قومی را که بیست سال او را در زیر ضربات تهمت و دشنام و شمشیر گرفتهاند، به دست دارد. محمد میخواهد سخن بگوید، دلها میتپد. دهها هزار تن سپاهی و غیرسپاهی، زن و مرد، کوچک و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وی دوختهاند، آرام و خاموش، گویی بر سر هر یک پرندهای نشسته است. پیامبر به سخن آغاز کرد و بعد به قریش خطاب کرد: ای گروه قریش، فکر میکنید که من در باره شما چه خواهم کرد؟ گفتند: نیکی! برادری بزرگوار هستی و برادرزادۀ بزرگواری. گفت: اَنتُم الطُّلَقا، بروید! شما همگی آزادید. محمد هر چه به اوج قدرت و پیروزی بالاتر میرفت، متواضع تر و مهربان تر میشد و این یکی از برجستهترین خصایل او بود. پس از اعلام عفو و آزادی عمومی، غالب کسانی را نیز که به علت خیانتهای نابخشودنی استثناء کرده بود، به بهانههای کوچکی بخشید”.
نمونهای دیگر از نمود رحمت حضرت رسول اکرم(ص)، در بخشش «وحشی» غلام هند جگرخوار بود. وحشی کسی بود که وحشیانهترین برخورد را با جنازه عموی پیامبر اسلام(ص) داشت. از همین رو است که پیامبر(ص) دستور قتل وحشى را صادر فرموده بودند و مسلمانان نیز سخت به دنبال اجرای آن بودند که وحشى به طائف گریخت و ساکن آنجا شد. منتها پس از مدتی، هنگامی که نمایندگان مردم طائف به حضور پیامبر(ص) آمدند، او هم همراه ایشان آمد و به حضور رسول خدا(ص) رسید، شهادتین گفت و اسلام آورد. رسول خدا (ص) از او پرسید: تو وحشى هستى؟ گفت: آرى. فرمود: عمویم حمزه را چگونه کشتی؟ او جریان کشتن حضرت حمزه را از آغاز تا انجام شرح داد. پیامبر گریست و قطرات اشک از سیمای نورانی اش سرازیر شد، در عین حال وحشی مشمول عفو پیامبر قرار گرفت و آزاد شد، اما حضرتش فرمود: خودت را از نظرم دور بدار.
اساسأ ابن خلدون دو معجزه را برای پیامبر اکرم میشمارد، معجزه اول: قرآن و معجزه دوم: تألیف بین قلوب مردم و اتحاد قبایل. علی(ع) در خطبه 96 نهج البلاغه عملکرد پیامبر را این گونه بیان میکند: دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ: خداوند سبحان به برکت وجود او کینهها را مدفون ساخت، هیجانهای شدید و عداوتها و خصومتها را به وسیله او خاموش نمود و به یمن وجود نازنین پیامبر، انسانهای جدا از هم را برادر ساخت.
اکنون به چند مورد از تجلیات و جلوههای رحمت و رأفت و مهربانی پیامبر از زبان امام علی(ع) اشاره می شود.
مورد اول: گذشت و عفو
قالَ رَسولُ اللّه علَيكُم بمَكارِمِ الأخْلاقِ ، فإنّ اللّهَ عزّ و جلّ بَعثَني بها و إنَّ مِن مَكارِمِ الأخْلاقِ أنْ يَعْفُوَ الرّجُلُ عَمَّنْ ظَلمَهُ، و يُعْطيَ مَن حَرمَهُ، و يَصِلَ مَن قَطعَهُ، و أنْ يَعودَ مَن لا يَعودُهُ: (شنیدم) که رسول خدا فرمود: بر شما باد تحصيل مكارم اخلاق؛ زيرا كه خداوند عزّ و جلّ مرا براى آنها برانگيخته است و از مكارم اخلاق است كه آدمى، از كسى كه به وى ستم كرده است در گذرد، و به كسى كه چيزى را از او دريغ داشته است عطا كند، و با آن كه از وى بُريده است پيوند برقرار سازد و از آن كه به عيادتش نرفته است، عيادت كند.
در جای دیگر امام از پیامبر نقل میکند که فرمود: أَوْصَانِي رَبِّي أَنْ أَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِي وَ أُعْطِيَ مَنْ حَرَمَنِي وَ أَصِلَ مَنْ قَطَعَنِي: خدا به من دستور داده است که از آن که بر من ستم می کند درگذرم و به هر که مرا محروم میسازد بخشش نمایم و هر کس با من قطع رحم کرد، با او صِله رحم بکنم.
مورد دوم: عدم انتقام
امام میفرماید: اِنَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) لَمْ يَنْتَقِمْ لِنَفْسِهِ مِنْ احَدٍ قَطُّ بَلْ كٰانَ يَعْفُو وَ يَصْفَح: رسولالله(ص) برای خود از کسی انتقام نگرفت، بلکه از آنان که آزارش میدادند عفو میفرمود و گذشت میکرد. در ویژگیهای پیامبر امام نقل است که: لایَجزی بالسَّیئة السَّیئه و لکِن یَغفِرُ و یَصفَخُ: رسولالله، در مقابل بدی دیگران، بدی نمیکرد، بلکه تقصیر و لغزش آنان را نادیده میگرفت و از آنان میگذشت. همچنین امام میفرماید: لایَغضَبُ لِنفسِهِ ولایَنتَصِرُ لَها: پیامبر، هرگز به خاطر خودش خشمگین نمیشد و از کسی انتقام نمیگرفت.
مورد سوم: نرم خویی
در خصوص لیّن بودن و نرم خویی پیامبر نقل است که: كانَ رَسولُ اللّهِ (ص) دائِمَ البِشر، سَهلَ الخُلُقِ، لَيِّنَ الجانِبِ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ: پیامبر دائماً خوشرو، خوش خلق و نرمخو بود و خشن و درشتخو نبود و درشتی و خشونت را در حق مردم روا نمیداشت. در وصف پیامبر، آمده است که: کانَ اَبعَدَ الناسِ غَضباً و اَسرَعَهُم رِضاً و کانَ اَرأفَ النّاسِ بالنّاسِ و کانَ اَلیَنَ النّاسِ و اَکرَمَ النّاسِ: رسول خدا(ص) از همه مردم دیرتر به غضب درمیآمد و از همه زودتر راضی میشد و مهربانترین مردم بود به آنان، نرمخوترین و بزرگوارترین مردم بود. امام حسین(ع) نیز از پدرش علی(ع) نقل میکند: وَ قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ خُلقُهُ فَصارَلَهُم اَباً و صاروا عِندَهُ فی الخَلقِ سَواءِ: خوی او به قدری نرم بود که مردم او را برای خود چون پدری مهربان میدانستند و همه نزد او مساوی بودند. خود پیامبر(ص) فرموده است: أَلا أُخْبرُكُمْ بِمَنْ يَحْرُمُ عَلى النَّارِ أَوْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النَّار؟: آيا به شما از کسی خبر بدهم که بر آتش دوزخ حرام است يا از کسی که آتش دوزخ بر او حرام می باشد؟ آتش دوزخ بر هر مسلمانِ خوش برخورد، باوقار، نرمخو و آسانگير حرام است.
استاد مطهری در کتاب سیره نبوی در این خصوص اشاره زیبایی دارند:
“پیامبر با مردم آنچنان اخلاق نرمی داشت که عجیب بود. پیامبر با مردم آنچنان یگانه است که مثلاً زنی که بچهاش متولد شده بود میدوید: یا رسول الله! دلم میخواهد به گوش این بچه من، اذان بگویی. یا دیگری بچه یک سالهاش را میآورد: یا رسول الله! دلم میخواهد این بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی و برای او دعا نمایی، شیعه و سنی روایت کردهاند که گاهی اتفاق میافتاد بچه در دامن پیامبر ادرار میکرد. تا او ادرارش شروع میشد، پدر و مادرها ناراحت و عصبانی میدویدند که بچه را از بغل پیامبر بگیرند. میفرمود: لاتُزرموا: این کار را نکنید، بچه است، ادرارش گرفته است، کاری نکنید که ادرار بچه قطع شود. تا این حد پیامبر اکرم(ص) ملایم و نرمخو بود.
مورد چهارم: مدارا با مردم
از امام نقل است که پیامبر میفرمود: اِنّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الاَنْبياءِ بِمُداراةِ النّاسِ، كَما اُمِرْنا بِاِقامَةِ الْـفَرائِضِ: ما گروه پیامبران همچنان که مأموریم واجبات و فرائض را برپا داریم، همان طور مأموریم که با مردم مدارا کرده و با آنان سازش کنیم.
یکی از زیباترین جلوههای رأفت و رحمت پیامبر در اواخر عمر ایشان- در روزهای قبل از وفات- ظاهر میشود. دکتر شریعتی در مجموعه آثار 28، مقاله “برخی ویژگیهای شخصیت پیامبر”، در آخرین وداع با مردم، صحنه تجلی رأفت و رحمت پیامبر را به زیبایی و هنرمندی تمام این چنین به تصویر میکشد:
“در مسجد گویی مرد در واپسین لحظات حیات با مردم سخنی دارد که باید بگوید. همه نیرویی را که برایش مانده است، به سختی فراهم میآورد تا بتواند بگوید. مردم احساس میکنند که وی برای گفتن این آخرین پیامش، تلاش رقّت آور میکند. مردم سر در گریبان خویش فرو بردهاند و در دل میگریند. درد بزرگتر از آن است که بتوان نالید. محمد آغاز کرد. کلمات خسته و کوفته از دهانی که از آتش تب خشک شده بود، به سختی بیرون میآمد. هرگز انسانی این چنین دشوار و دردناک سخن نگفته است. اما محمد باید بگوید. از مردم سئوالی دارد که تا نپرسد، آرام نخواهد یافت: ای مردم! من خدایی را که جز او خدایی نیست، در برابر شما میستایم، هر که در میان شما حقی بر من دارد، اینک من اگر بر پشت کسی تازیانهای زدهام، این پشت من، بیاید و به جای آن تازیانه بزند. اگر کسی را دشنام دادهام، بیاید اینک دشنامم دهد، زنهار که شحنگی در سرشت من نیست، در شأن من نیست. زنهار که محبوب ترین شما در دل من کسی است که حقش را، اگر دارد یا از من بستاند و یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار میکنم، روحم از همه خوشتر باشد. از منبر فرود آمد، نماز ظهر را گذارد. تب، سردرد، خستگی و گرمای ظهر او را از پا درآورده بود. آثار مرگ از چهرهاش پدیدار شده بود، اما گویی هنوز کارش با مردم تمام نشده است. آنچه را از مردم خواسته بود، یک تعارف اخلاقی نبود، جدیتر از آن بود که حتی احتضار از آن بازش دارد. در میان شگفتی مردمی که پیامبرشان را در سخت ترین حالات میدیدند، برخاست، عدهای او را کمک کردند. اما به خانه نرفت، باز به منبر بازگشت، نشست و باز تکرار کرد. این بار لحن سخنش بسیار مصرانه مینمود. پس از تکرار درخواستهایش باز ساکت شد. با چشمانی خسته و تبدار مردم را نگریست. منتظر ماند. مردم احساس کردند که ناچار باید او را پاسخ گویند. اما چه بگویند؟ اوست که زندگیش را سراسر وقف مردم کرد و این بدویان گمنام را مدنیت و آوازه و افتخار بخشید. او ثروت کلان خدیجه را نیز در راه مردم داد. زندگی او به گونهای نبود که حقی را پایمال کند و ستمی روا دارد. او خود بهترین نمونه یک مسلمان بود، مسلمانی که خدا در دو خط، سیمای او را تصویر کرده است: “أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم”، که وی هرگز کسی را نیازرده بود. تنها یک بار از یک بَدَوی خشنی که شانه به شانه محمد میراند و به اندازهای وحشیانه و خشن میراند که مرکبش به مرکب او میخورد و پای محمد را به سختی درد میآورد، عصبانی شد و شلاقی را که در دست داشت، بر او زد و به خشم گفت: فاصله بگیر، به مدینه که رسیدند او را خواست و از او عذرخواهی کرد و خود را به پرداخت هشتاد بز ماده، به عنوان فدیه یک تازیانه محکوم کرد و اکنون یاد ندارد که کسی را آزرده باشد و یا به کسی بدهکار باشد. اما از آن سخت بیمناک است که در طول حیات پرحادثه اش، شاید رفتاری کرده باشد که بر کسی ناگوار آمده باشد و او نداند.
محمد منتظر است و مردم شرمنده. هیچ چشمی تاب آن ندارد که چنین انتظار شگفتی را در این سیما ببیند. سرها فرو افتاده است و شانهها میلرزد. سئوالی که محمد طرح کرده است، سخت سنگین است. عربی برخاست و گفت: ای رسول خدا، من سه درهم پیش تو دارم. برخی دیگر تاب نیاوردند و گریستند. محمد بیدرنگ گفت: فضل، به او بده. فضل بن عباس، سه درهم را پرداخت و عرب نشست.
سکوت سنگین و آزاردهندهای بر مسجد افتاده بود (مردم از رفتار این مرد، خیلی خجالت زده شدند). پیامبر احساس کرد که مردم از رفتار این مرد، که او را در میان جمع شرمنده کرده است، سخت پریشان شدهاند، گفت: «ای مردم، هر که مالی از کسی در نزدش هست، باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست، هان که رسوایی دنیا، آسان تر از رسواییهای آخرت است». مردی دیگر برخاست و چشم در چشم پیامبر دوخت و در حالی که از هیجان به شدت میلرزید، گفت: ای رسول خدا، یک بار در فلان جنگ بر شکم من تازیانه زدی. مسجد ناگهان ساکت شد. دلها نزدیک بود که از غم پاره شود. وحشت همه را خاموش کرده بود. کسی جرأت نمیکرد که سر بردارد. پیامبر با چهرهای آرام، پیراهنش را که از عرق خیس شده بود، بالا زد، به گونهای که شکمش تا بالای سینه پیدا شد. از مرد خواست که: بیا قصاص کن. مرد به راه افتاد، پیش میآمد و مردم از وحشت سرها را تا روی زانوهایشان خم کرده بودند. لحظات دردناکی بر مردم گذشت. ناگاه ضجههایی دردآلود، فضای حیرت زده مسجد را به لرزه آورد. مردم سر برداشتند. مرد خود را دیوانهوار بر سینه و شکم برهنه پیامبر افکنده بود و جای قصاص را دیوانهوار میبوسید. موج اشک کسی را امان نمیداد. مردم شرمنده پیامبر، در برابر او خود را سرافراز یافتند. عشق و شوق چنان ناگهان فضای مسجد را پر کرد که خاطره شرم آور آن اعرابی زدوده شد. مردم شاد شدند که به پیامبرشان نشان دادند که او را خوب میشناسند و پیامبر نیز، که مردم خودش را سخت دوست میداشت. در این هنگام که دیگر فرصتی برایش نمانده است تا عشق پاک خودش را به سرنوشت برادرانش نشان دهد، پیشنهاد شگفتی را در چنین حالی طرح کرد. این علامت عجز پیامبر است که دیگر هیچ کاری برای اینها نمیتواند انجام بدهد و در عین حال، باز هم میخواهد کاری بکند. گفت: ای مردم هر که بر خویشتن بیمی دارد و نقصی، برخیزد تا برایش دعا کنم. هیچ چشمی نیست که از زیباییهای یک روح زیبا خبر بیابد و بینم اشکی بماند”.
ثبت دیدگاه