علی شاکر پژوهشگر ارتباطات و هوش مصنوعی نوشت:
هر وقت یک مکانیک با آچار چرخ توانست جراحی مغز انجام دهد، فیلترینگ کنونی اینترنت نیز میتواند به وضعیت کنونی خود ادامه دهد. حامیان وضعیت فیلترینگ موجود، از خطرهای محتوای غیراخلاقی برای کودکان میگویند. همچنین بحث امنیت مطرح میشود.
حاکمیتها میتوانند همینقدر دغدغهمند و خوشنیت باشند، ولی راهحلهایی برای وضعیت موجود ارائه کنند که در عمل باعث از دست رفتن سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
از منظر ترمودینامیک، جامعه یک سیستم پیچیده و پویاست که هر عنصری بر دیگری تأثیر میگذارد. به شکلی استعاری وضعیت حیات در جامعه به عنوان یک موجود زنده، شبیه حرکت مداوم پیکسلها روی صفحهی نمایش تلفن همراه است. دریافت اطلاعات به کمک روشن و خاموش شدن الگوهایی از پیکسلهای روی صفحه صورت میگیرد و ما میتوانیم تغییرات و تفاوت چیزها را از هم تشخیص دهیم.
تصویر این صفحهی نمایش مدام تغییر میکند و مشکل اینجاست که این تغییر تدریجی است. کافی است عکسهای تولد خود را کنار هم تدوین کنیم تا متوجه این تغییر مداوم در بدن خودمان شویم.
برخی ما در این وضعیت شبیه گربهای عمل میکنیم که میخواهد موش روی صفحه نمایش را شکار کند. برخی از تصمیمگیرندگان نیز میخواهند تصویر منظم از جامعهی خود را حفظ کنند و نگه دارند. چنین چیزی ناممکن است نه از این نظر که رسیدن به نظم کار سختی است از این لحاظ که ما پیوسته در وضعیت بینظمی-تعادل هستیم و تعادل از دل بینظمی و بینظمی از دل تعادل بیرون میآید.
اینجاست که باید گفت آنتروپی سیستم مدام بیشتر و بیشتر میشود، ولی در همین حال نیز شاهد نظم-بینظمیهای بینهایتی هستیم که به نگاه تمرکزگرا و ایستای انسان میخندد؛ چون ما به عنوان یک گونه و بخشی از طبیعت نمیتوانیم سیستم را از تغییرات مداوم باز داریم. هر زمان هم سعی کردیم این نظم را دستکاری کنیم، سیستم به طور سختتری جامعه را به سمت تعادل سوق داده است.
در واقع سوژهها و اُبژهها در جامعه مدام در حال تعامل و اندرکنشهای بینهایتی با هم هستند که هم باعث بینظمی میشود و هم نظمهای نوینی را شکل میدهد.
فناوری یک عنصر آنتروپیک در جامعه است. چون میتواند سطح بهرهوری انرژی را افزایش دهد و با تبدیل انرژی به ماده، ادامهی حیات را ممکن میسازد. اینترنت نیز از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که شبکههای روابط واقعی با شکلگیری شبکههای مجازی آنتروپیک یا بینظم نشود. این بینظمی قاعدهی حیات است. ولی اگر آن را نپذیریم و بر فرض بخواهیم با بهانههای مختلف جلو آن را بگیریم، نهتنها نظم جدیدی پدید نمیآورد بلکه سیستم را مجبور میکند که تمام انرژی خود را صرف بازگشت به وضعیت متعادل کند.
به طبع هیچ حاکمیتی در دنیا با امنیت خود شوخی ندارد. تاریخچهی حکومتها هم نشان میدهد که ما در سرزمینهایی که نخستین تمدنهای اولیه شکل گرفتند، بخشی از آزادی خود را به کسانی دادیم که از محصولات کشاورزی که انبار کردیم محافظت کنند.
چون انسانی که زندگی شکارگر-جستوجوگری خود را کنار گذاشته، حالا هر صبح نمیتواند دستش را دراز و گندم، جو و برنج دِرو کند. این محصولات در بخشهای خاصی از سال رشد میکنند پس باید آن را انبار میکردیم تا بتوانیم زنده بمانیم و مسئول محافظت و امنیت غذای ما ارتش و حکومتهای اولیه بودند.
برای چند هزار سال چالشهای امنیتی علیه حکومتها کم و بیش به هم شباهت داشت. تا اینکه انسان ابزارساز پس از تحولات فکری رنسانس تصمیم میگیرد در مرکز عالم بایستد و خودخواهانه همهچیز را برای اشرف مخلوقات بخواهد و فناوری در این دوران به کمک آمد.
چاپ و انتشار کتابهای تازه و غیرانحصاری شدن دانش باعث شد تا قدرت به گفتهی فوکو خاصیت شبکهای خود را بیشتر نشان دهد. در همین دوران است که دانش دیگر در انحصار نهادهای قدرت نیست، بلکه پس از باسواد شدن مردم، دیگر این فقط کلیسا نبود که میتوانست پدیدهها، اسطورهها و روایتها را تفسیر کند.
این تغییر موضع قدرت نهادی و اسنادی به شبکهی قدرتهای متکثر را میتوان در بحث علمی مهمی در قرن هفدهم بین دو فیلسوف به نامهای بویل و هابز تماشا کرد. هابز یک پُرگراها[1] که میگفت فضا کاملاً پر از مادهای به نام اِتِر است و این ماده نامرئی برای انتقال نور و سایر پدیدههای فیزیکی ضروری است. در مقابل تهیگراها[2] مخالف وجود اِتر بودند و میگفتند فضا میتواند خالی باشد. آنها بر این باور بودند که هیچ ماده نامرئی برای توضیح پدیدههای فیزیکی لازم نیست. در حالی که پُرگرایان برای اثبات حرف خود بیشتر از تفسیرهای اسنادی، شفاهی و فلسفی کمک میگرفتند، بویل به جای استفاده از نظریههای فلسفی، از آزمایشها و یک دستگاه خاص برای اثبات نظریاتش استفاده کرد. این روش نوین باعث تغییری بزرگ در نحوهی انجام پژوهشهای علمی شد.
پس ماشینی ساختیم که به کمک آن توانستیم انحصار دانش را حتی از استدلالهای فلسفی صرف نیز آزاد کنیم و آن را به یک ماشین انتقال دادیم که ثابت میکرد فضا پر از اِتِر نیست. برای این کار نیاز به نقلقول از دیگر دانشمندان نبود، بلکه حالا هر کسی میتواند با فشار دادن یک اهرم در محفظهی ماشین بویل، خَلاء ایجاد کند و نشان دهد تفسیر هابز اشتباه است.
از همین منظر، فناوریهای ارتباطی در بستر شبکهی اینترنت عامل برهمزنندهی نظم پیشین هستند. افسانههای مرتبط با جایگزینی ماشین بخار با کارگران مزرعه، اکنون تبدیل به جایگزینی هوش مصنوعی با کارمندان شده است. در واقع این روایت نشان میدهد که چهقدر جامعه نسبت به پدیدههای بینظمکنندهی نوین موضع منفی دارد؛ چون ضامن امنیت خود را نظم پیشین میداند، غافل از اینکه «نظم پیشین» خودش برخاسته از یک بینظمی اجتماعی پیش از خود است ولی ما نمیتوانیم بینظمیهای پیشین را درک کنیم و از همه مهمتر رویکرد تعادلگرای ما برای ادامهی حیات، از دل آنتروپی موجود، آرامش و امنیت به دست میآورد.
مشکل ولی اینجاست که هنوز برخی از تصمیمگیران برای مراقبت از امنیت جامعه با راهحلهای گذشتهنگر راحتتر هستند. راهحلهایی که ظاهر سادهتری دارند و اتفاقاً برای مدت زیادی جوابگو بودند ولی اکنون شکل بینظمی تغییر کرده. فرض کنید روی صفحهی نمایش تلفن همراهِ ما تصویر یک گربه نقش ببندد. شما این تصویر را خیلی دوست دارید و میخواهید آن را نگه دارید ولی به تدریج این تصویر شروع میکند به کج شدن. صفحه را خاموش میکنید که این تغییر را نبینید ولی وقتی دوباره آن را روشن کنیم، تصویر گربه کجتر شده است.
مشکل اینجاست که سیاستگذاران در این مرحله میخواهند با ابزارهای مکانیکی، جلوِ تغییر را بگیرند. حتی ممکن است صفحه را بشکند ولی تصویر همچنان در حال تغییر است و حالا دیگر حتی شبیه گربه نیست.
اینجاست که باید از سیاستهایی نوین استفاده کنیم. اول اینکه باید بپذیریم قدرت و دانش در شبکههای تازهای از روابط دارد مینشیند. شبکههای ارتباطی میزان سواد و درک کاربران را بیشتر میکنند. این برای سیستمی که تعلق خاطر مطلقی به راهحلهای گذشتهنگر دارد، چیز خوبی نیست؛ چون سواد و اطلاعات بیشتر یعنی فراهم شدن زمینه برای بینظمی بیشتر. اگر صلاح رعیت را زمانی اربابان و پادشاهان بهتر میدانستند، افزایش دریافت داده و ساخت اطلاعات باعث شده تا بسیاری از کاربران از اینکه نهادهای قدرت به جای آنان تصمیم بگیرد، ناراضی باشند.
به این ترتیب، پدیدهها در جامعه مدام متکثرتر میشوند و نهادها قدرت خود را به شبکههای توزیعشده تقدیم میکنند و بوم نقاشی سیاست، نقشی ظریف و حساس روی خود میبیند. شبیه به مینیاتورهای ایرانی که اصولا در آن از قَلَموهای درشت استفاده نمیکنیم. چون آن وقت کل تابلو را خراب کردهایم.
فیلترگذاشتن روی جریان اطلاعات از یک دغدغهی درست میآید ولی راهحلی که سیاستگذاریهای گذشتهنگر ارائه میکنند در عمل امنیت جامعه را از بین میبرد. شبیه این است که بخواهیم با کمک شمشیر یا با زور بازو تکه پَری را به آن سمت دیوار پرتاب کنیم؛ در حالی که نیاز به زور زدن نیست، کافی است آن را فوت کنیم تا با جریان هوا همراه شود و به آن سمت دیوار برود.
وقتی سیاستگذار پیچیدگی سیستم جامعه را درک نمیکند، خالهخرسهوار برای حفظ سلامت جامعه، آن را تا سرحد مرگ پیش میبرد. کاهش تعاملات شبکهای به کاهش خلاقیت منجر میشود. چون داریم بخش مهمی از جامعه را از دیتاها و اطلاعات محروم میکنیم و از آنجایی که دانش با قدرت پیوندی محکم دارد، در بلندمدت جامعه سرمایهی اقتصادی و اجتماعی خود را از دست میدهد.
وقتی صحبت از اینترنت طبقاتی میشود در واقع داریم به تقویم نابرابری در جامعه دامن میزنیم. دقت کنید که سیاستگذاران دارند برای حفظ امنیت حکومت و مردم چنین راهحلی ارائه میکنند ولی این راهحل، رانت به وجود میآورد و باعث شکافهایی میشود که هر کدام اکنون کانون بینظمی خواهند بود.
یادمان باشد که تصمیمگیران اگر نسبت به فناوری بسیار پذیرا هم باشند، باز هم با آنتروپی مواجهاند. آن موقع با حجم زیاد دادههایی مواجهایم که ممکن است مصرف آن به اندازهی مصرف غذاهای ناسالم خطرناک باشد.
یکی دیگر از دغدغههای حاکمان در عرصهی امنیت این است که به کمک پشتیبانی افکار عمومی، تعادل و نظم را حفظ کنند. اما بستن دسترسی به اینترنت فرصت شکلگیری افکارعمومی مجازی را مختل میکند و ممکن است باعث کاهش مشارکتهای جمعی شود. یعنی این عامل برهمزنندهی نظم پیشین، خودش میتواند زمینه را برای یک نظم نوین فراهم کند. چون میتوان از ظرفیت شبکهها در راستای افزایش مشارکتهای اجتماعی استفاده کرد که در بسیاری از مواقع امنیت جامعه را نیز تضمین میکند.
وقتی نظم نوین را نوعی بینظمی بدانیم، در عمل داریم زندگی روزمرهی افراد جامعه را هم دستکاری میکنیم. کاربری که به خاطر محدودیت دسترسی به اینترنت، از شبکهها و بستر معاملات غیرمتمرکز در وب3 نمیتواند برای کسبوکار خود استفاده کند، ترجیح میدهد از این محدودهی محدودکننده فاصله بگیرد و مهاجرت یکی از تبعات این سیاستهای ناآگاهانه است.
راهکارهای جایگزین فیلترینگ
به جای فیلترینگ، میتوان از رویکردهای جامعتری برای مدیریت فضای مجازی استفاده کرد. این رویکردها شامل آموزش رسانهای، ارتقای سواد دیجیتال، تقویت زیرساختهای ارتباطی، حمایت از توسعه محتوای داخلی، و همکاری با سایر کشورها برای ایجاد استانداردهای جهانی است.
تکثر و تنوعی که دسترسی به فناوریهای نوین ارتباطی برای جامعه فراهم میکند، منجر به شکلگیری خوشههایی متصل به هم میشود. خوشههایی که بهسادگی نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. اکنون تمای اجزای جامعه به فناوری آغشته شدهاند ناآگاهی برخی شخصیتهای حقوقی و حقیقی در زمینهی سیاستگذاری فضای مجازی باعث میشود تا نتوانند با عینک تعصبات گذشتهنگر، راهحلی مفید ارائه کنند. اینجاست که در پوچترین شکل ممکن وقت و هزینه تلف میکنند برای پیدا کردن مشکلات و رفع آن در حالی که هنوز مسئله را نفهمیدهاند. مثل این است که بخواهیم بررسی کنیم آب از کدام سوراخ یک قالب یخ سرریز میکند.
زمانی در اروپای طاعونزده، برای بهبود بیماران، زخمهایشان را با آتش میسوزاندند یا آنان را بشدت کتک میزدند تا اهریمن از تنشان فرار کند. اینجاست که بخشی از بیماران به دلیل عفونت ناشی از ضرب و شتم میمردند.
فیلترینگ، نیز کم و بیش همین وظیفه را با جامعهی ایران میکند. انگار که بخواهیم از فازمتر یا سیمچین برای یک عمل جراحی پیچیده استفاده کنیم.
از این رو، برای مدیریت فضای مجازی، نیازمند رویکردی هوشمندانه، مبتنی بر دانش هستیم که پیچیدگیهای جامعه در نظر بگیرد. تنها در این صورت میتوانیم از مزایای اینترنت بهرهمند شویم و از خطرات آن در امان بمانیم.
ثبت دیدگاه