سمانه کوهستانی
دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی- دانشگاه گیلان
فرهنگ را نمیتوان با اجبار ساخت. فرهنگ از دل زندگی روزمره مردم شکل میگیرد؛ از باورها، ارزشها و رفتارهایی که طی زمان در تعاملات اجتماعی معنا پیدا میکنند. اما زمانی که قانون بخواهد موضوعی را از بالا به جامعه تحمیل کند، فرهنگ دیگر به امری خودجوش و طبیعی تبدیل نمیشود. در این حالت، آنچه باقی میماند بیشتر از جنس اجبار است تا باور.
ماجرای قانون حجاب و عفاف از همینجا شروع میشود. آنچه میتوانست به عنوان امری اخلاقی و انتخابی شخصی در جامعه ریشه بدواند، حالا در قالب یک قانون اجباری ظاهر شده است. اما آیا این نوع رویکرد میتواند به تحکیم فرهنگ و باورهای دینی کمک کند؟ نشانهها خلاف این را میگویند. این وضعیت بهجای تقویت ارزشهای اخلاقی، به شکاف فرهنگی منجر شده است.
شکاف فرهنگی زمانی رخ میدهد که آنچه از مردم انتظار میرود، با آنچه در زندگی روزمرهشان جریان دارد، فاصله پیدا کند. وقتی قانونی برخلاف باورها و رفتارهای جاری در جامعه عمل میکند، واکنش طبیعی افراد، مقاومت است. این مقاومت ممکن است پنهان باشد، مثل تغییرات کوچک در ظاهر یا رفتار، یا آشکارتر شود و به اعتراضات جمعی منجر گردد.
اینجا مفهومی که میشل فوکو، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی، درباره آن صحبت کرده، اهمیت پیدا میکند: «هر جا قدرت وجود دارد، مقاومت هم هست.» قدرت هیچگاه بدون واکنش باقی نمیماند، زیرا انسانها ذاتاً به آزادی انتخاب تمایل دارند. این مقاومت همیشه آشکار نیست. در بسیاری از موارد، افراد با استفاده از خلاقیت خود، به شیوهای نامحسوس و روزمره قوانین تحمیلی را دور میزنند. در بحث قانون حجاب و عفاف، این مقاومت را میتوان در سبکهای جدید پوشش یا تغییرات جزئی در ظاهر دید که هم پیامی از نارضایتی را منتقل میکنند و هم در ظاهر، پایبندی اجباری به قانون را نشان میدهند.
فوکو معتقد است قدرت، تنها ابزار کنترل نیست؛ بلکه محرکی است که افراد را به یافتن راههایی برای مقابله وامیدارد. از این منظر، هر نوع اجبار، زمینهای برای ایجاد مقاومت است. بنابراین، قانونی که قصد ساختن فرهنگ را داشته باشد و آزادی انتخاب را از مردم بگیرد، عملاً اثر وارونه خواهد داشت و به جای تقویت ارزشها، فاصلهها و بیاعتمادی را تشدید میکند.
سؤال اصلی این است: آیا میتوان با قانونگذاری، ارزشهای فرهنگی را تقویت کرد؟ تجربه نشان داده که ارزشها زمانی پایدار و واقعی میشوند که مردم خود، آزادانه آنها را انتخاب کنند. قانونی که به اجبار متکی باشد، تنها ظاهر را تغییر میدهد؛ اما در واقعیت، نارضایتی و شکاف را گسترش میدهد. این نارضایتی شاید در ابتدا پنهان باشد، اما دیر یا زود به سطح میآید و اثرات اجتماعی آن آشکار میشود.
فرهنگ یعنی آزادی انتخاب. اگر این آزادی محدود شود، آنچه باقی میماند دیگر فرهنگ نیست، بلکه نمایشی از رفتارهایی است که تنها در ظاهر با قانون همخوانی دارند. اما پشت این ظاهر، شکافهای عمیقتری شکل میگیرد که با کاهش سرمایه اجتماعی، گروههای مختلف مردم را در مقابل یکدیگر قرار میدهد، مردم را از نهادهای رسمی روزبه روز دورتر میکند و درنهایت همبستگی اجتماعی را به خطر میاندازد.
اگر هدف از قانون حجاب و عفاف، ترویج ارزشهای اخلاقی و دینی است، باید مردم خود این ارزشها را آزادانه انتخاب کنند. اجبار شاید در کوتاهمدت، انضباطی ساختگی و اجباری ایجاد کند، اما در بلندمدت باعث افزایش مقاومت، نافرمانی مدنی و شکاف بین مردم و ساختار سیاسی خواهد شد. به بیانی بهتر باید گفت، فرهنگ زمانی معنا پیدا میکند که با زندگی مردم پیوند بخورد، نه اینکه از طریق قانون به آنها تحمیل شود.
ثبت دیدگاه