ایران، در سکوت خبری، با بحرانی عمیق در امنیت غذایی دستوپنجه نرم میکند. بر اساس دادههای سال ۱۴۰۱، ۵۵٪ جمعیت شهری کشور در معرض فقر غذایی قرار دارند، در حالی که سرانه کالری دریافتی روزانه به طور میانگین ۲۵۴۰ کیلوکالری است؛ رقمی که با وابستگی ۶۰٪ به غلات، کیفیت پایین تغذیه را فریاد میزند. این بحران، اما، در جغرافیای استانها نابرابر توزیع شده است: اختلاف ۱۲۰۸ کیلوکالری بین فقیرترین و غنیترین استانها (از ۱۹۸۸ تا ۳۱۹۶ کیلوکالری) نشان میدهد «امنیت غذایی» برای میلیونها ایرانی به رویایی دستنیافتنی تبدیل شده است.
اما تکان دهندهترین آمار رسمی از کاهش مصرف گوشت در میان ایرانیان را باید مربوط به مرکز آمار ایران دانست. طبق آخرین آمار رقم سرانه مصرف میان ایرانیان ۴ کیلو است و در فاصله ۱۱ سال یعنی از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ سرانه مصرف گوشت قرمز در ایران تا ۸ کیلوگرم کاهش یافته است. به این ترتیب سبد غذایی خانوار، از تنوع به تکمحصولی تنزل یافته که خود زنگ خطر امنیت ملی است. طبق ارزیابی مرکز آمار بیش از یک سوم مواد غذایی مورد استفاده خانوارهای ایرانی رشد قیمت ۴۰ تا ۱۰۳ درصدی را در دیماه امسال نسبت به ماه مشابه پارسال داشتهاند. بیشترین جهش قیمت مربوط به حبوبات و میوهها است. همچنین مرکز آمار تورم انواع محصولات لبنی را بین ۲۷ تا ۴۳ درصد برآورد کرده است. در دیماه ۱۴۰۳، هزینه خوراکیهای یک خانوار چهارنفره تقریبا ۵۸ درصد از حداقل دستمزد را تشکیل داده است.
اما ریشههای این فاجعه را باید در شکست ساختاری سیاستهای اقتصادی و کشاورزی جستجو کرد. تحریمهای بینالمللی، تورم افسارگسیخته (بالای ۵۰٪ در بخش غذا)، مدیریت ناکارآمد منابع آب، و فساد سیستماتیک، زنجیرهای از بحرانها را ایجاد کردهاند. کشاورزی ایران، که روزی ستون امنیت غذایی بود، اکنون با کاهش ۲۰٪ تولید و فرسودگی فناوری، به بخشی وابسته به واردات تبدیل شده است. از سوی دیگر، یارانههای نادرست نه تنها شکاف طبقاتی را عمیقتر کرده، بلکه سهمیهبندیهای مقطعی (مانند واردات گندم) نیز تنها مسکنی موقتی بر زخم کهنه سیستم توزیع است. پیامدهای این بحران، فراتر از گرسنگی لحظهای، نسلکشی خاموش را رقم زده است.
سوءتغذیه مزمن، درصد بالایی از کودکان ایرانی را با «کوتاهقدی تغذیهای» روبرو ساخته و سهم زنان از سفرههای خانوادگی روزبهروز کاهش یافته است. بیماریهای غیرواگیر نظیر دیابت و فشارخون، حاصل جایگزینی کربوهیدراتهای ارزان به جای پروتئین و ریزمغذیهاست. این چرخهٔ معیوب، فقر را به ارث میدهد: فرزندان خانوادههای گرسنه، محکوم به محرومیت از آموزش و سلامت هستند و شکاف طبقاتی را ابدی میکنند. راه برونرفت از این بحران، نیازمند بازنگری انقلابی در اولویتهاست. اصلاح نظام یارانهها، سرمایهگذاری در کشاورزی پایدار با فناوری روز، مبارزه واقعی با فساد، و بازگرداندن اعتماد عمومی از طریق شفافیت، گامهای کلیدی هستند.
اما تا زمانی که حل بحران غذا در حاشیهٔ سیاستگذاریها قرار دارد، آمارهای هر سال گواهِ شکستِ بزرگتری خواهند بود. امنیت غذایی نه یک «حق»، که پایهای ترین شرط بقای جامعه است؛ نادیده گرفتن آن، یعنی فروپاشی آرام ایران فردا.
ثبت دیدگاه