به عقب برنگرد، نگران ما هم نباش، تو که نباشی خدایت هست، تازه پدربزرگ چند روزی است عطر تو را بیشتر میدهد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی بامردم، فاطمه احمدپور در دلنوشته ای از زبان کودکان فرزندان مدافع حرم نوشت:
بابا فقط نان نمیدهد، بابا برای باورش جان میدهد.
این جمله را بنویسید هم بر سنگ مزارش و هم در کتاب فارسی تا سرمشق مشقهای زندگیمان شود.
وطن ناموس است و بابا غیرتی
بابا جان نداد، بابا مقابل تعدی دستها ایستاد.
مادر تبدار است بابا، اما بغضش را نمیشکند تا تو آسوده روی.
بیا بابا، نگران دستان کوچکم نیستم که به تابوتت نمیرسد، زیرا غیور مردان این شهر و قدوم مبارک شهدای گمنام کوچکی دستان هفتسالهام را به رخم نکشیدند.
آسوده باش بابا، من با سن کمم، میفهمم که تو خونبها نداری فقط زیر سندی بنام غیرت را امضا کردی.
آسوده باش بابا، تو فقط به مادر صبر نیاموختی، شراب ناب زن بودن را در گلویش ریختی تا مثل کوه استوار بماند.
به عقب برنگرد، نگران ما هم نباش، تو که نباشی خدایت هست، تازه پدربزرگ چند روزی است عطر تو را بیشتر میدهد.
آسوده باش بابا، من مادرم را میشناسم؛ از امشب در تمام دیکتههای زندگیم نام بابا را مادر میگذارد.
نخند بابا، مادر داغدار است و حواسش نیست، بابا فقط نان نمیدهد، بابا برای اعتقاداتش خون میدهد و این خون در رگهای من نیز جریان دارد.
فقط قبل رفتن بابا، برای من و مردمان و مسئولان با غیرت شهرمان دعا کن.
دعا کن، خونها، دستان و وجدانهایمان آلوده نشود.
شانههای کوچکم تحمل سنگینی حقالناس را ندارند.
آخر یتیمان دلنازکترند و مدام شانههایشان میلرزد.
برو بابا آسوده باش، من از امشب لقب مرد خانه را میگیرم؛ اما کاش…
من برای شادی روحت، این شبها با قرآن باخدایت صحبت میکنم…
و اینکه بابا تو ثابت کردی که … بابا فقط نان نمیدهد، بابا برای باورش جان را هم میدهد.
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه