مهمترین قسمت قصه، استفاده از یک انسان، خصوصا ” کارگر زن ” به عنوان ابزاری برای فخر فروشی در میان دیگران است. کارگری که بدون شک خود دارای عزت نفس است که تن به هر کاری نداده
به گزارش خبرگزاری «با مردم»، کار عار نیست و یکی از عمده مشکلات امروز کشور ما این است که خیلی ها منتظر شغل دولتی هستند تا پشت میز بنشینند. انجام کارهایی بدور از خلاقیت و مشغول شدن با وظایف دیکته شده ی روزمره، که روزی شب شود، ماهی از راه برسد، سالی به سی نزدیک گردد که نتیجه ی آن سیستم فلج اداری ماست و هیچکس را قادر به اصلاح آن نیست.
تراژدی که البته مورد بحث ما نبوده اما سوی دیگر، فرهنگ کاری است که سالیان اخیر در کشور ما، حتی در شهرهای کوچک باب شده است. تمیز کردن و انجام کارهای منزل و اوج آن در روزهای پایانی سال که آنرا اصطلاحا ” خانه تکانی ” می نامیم. امور خدماتی مانند نگهداری کودکان و سالمندان، پختن غذا و مواردی از این دست که بدون هیچ حمایت اجتماعی توسط کارگران خانگی انجام می شود. نیروهای خاموشی از جامعه که بر اساس آمارها بیش از هشتاد و پنج درصد آنان را زنان متاهل تشکیل می دهند.
به نظر می رسد سالیان اخیر در این خصوص اتفاقات ناخوشایندی رخ داده که نمونه های مشابه آن نیز در فرهنگ ما به وفور یافت می شود. شواهدی که نشان می دهد کمبود فرصت یا عدم توانایی افراد برای انجام کارهای شخصی، همه ی داستان خانواده هایی نیست که ناگزیرند از کارگر خانگی استفاده کنند تا به فضای کسب و کار برای کارگران زن جامعه نیز کمک شود، بلکه دقت در امور مردم نشان می دهد کنار آنها ” نوعی چشم و هم چشمی ” بین مردم نیز موجب رواج چنین بازاری شده است. موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده و حرف دل بسیاری از کارگران خانگی است.
آنچه مسلم است فرهنگ استفاده از کارگران خانگی در کشورمان یک فرهنگ غالب نیست بلکه رواج آن در برخی خانوادههای اشرافی بوده و گاهی هم ” نوکیسه هایی ” که ادای اشرافی گری در آورده اند. اما در کنار این دو گروه همیشه گروه سومی بوده اند که به دلیل کهولت سن یا همراه نبودن فرزندان، بیماری و امثالهم ناچار به استخدام کارگران عمدتا نیمه وقت در منزل خود هستند و در هر صورت چنین رفتاری، فرهنگ غالب در خانواده های ایرانی نبوده و نیست.
حال معضل حاد تر، مشکلات نهادینه شدن یک عادت اجتماعی ” نه چندان همه گیر ” در جامعه است که درحال باب شدن بیش از پیش، در کف اجتماع است و البته گذر به سوی هر رفتار جدید اجتماعی، همواره با سایش همراه بوده است. رفتاری که برای جا افتادن آن در فرهنگ عمومی می بایست پیش نیازهای زیادی مورد توجه قرار گیرد که پرداختن به آن در فرصت این یادداشت کوتاه نمی گنجد.
در همین خصوص روایت ها حاکی از آن است که اکنون خانواده های زیاد تری نسبت به سنوات گذشته برای انجام کارهای خود از جمعیت” کارگران خانگی ” کمک می گیرند.انجام کارهای منزل در طول سال و خیلی از خانواده ها فقط برای انجام خانه تکانی های فصلی و یا پایان سال که به آن اشاره نمودیم.
این موارد که در اکثر کشورهای جهان وجود دارد – تعداد بالغ بر ۴۰۰میلیون نفر زن شاغل این بخش تنها در کشورهای در حال توسعه مشغول انجام کارند – در صورتی حالت عادی و یک عرف ساده اجتماعی تلقی می گردد که فلسفه وجودی اش تنها همان ” انجام یک کار خدماتی توسط یک کارگر زن ” باشد. امری که حتی در بسیاری از خانواده ها ایرانی از قدیم نیز وجود داشته که یا از کارگران مستقل استفاده می شد یا تامین نیرو توسط شرکت های خدماتی و اصطلاحا کارگران شرکتی صورت می گرفته است.
اما چند کوچه آنطرفتر، پیوند این کنش نسبتا جدید اجتماعی به انواع بدعت های غلط موجود در کشور ماست. جایی که باز حاشیه بزرگتر از متن شده باشد و انجام کار منزل توسط کارگر، تنها برای ارضای حس زشت چشم و هم چشمی انجام پذیرد. جایی که به عینه مشاهده شده خانواده ای تنها برای تبلیغات محیطی و شاید انعکاس ” تازه به دوران رسیدگی ” نیرویی را استخدام کرده که هیچ کاری برای انجام توسط وی نیست.استخدام کارگر برای نشان دادن به میهمانان، فامیل، دوستان، همسایگان، خانواده خواستگار، معلم و استاد فرزندان وغیره، همه از جمله اتفاقات نامیمونی بوده که رخ داده و متاسفانه شدیدا در حال گسترش است.
حال این را هم موضوع مهمی نمی دانیم اما مهمترین قسمت قصه، استفاده از یک انسان، خصوصا ” کارگر زن ” به عنوان ابزاری برای فخر فروشی در میان دیگران است. کارگری که بدون شک خود دارای عزت نفس است که تن به هر کاری نداده بلکه تنها تن به انجام کاری داده که با همه ی معذورات حیثیتی موجود در فرهنگ ما، مجبور به انجام آن بوده است.
اینجاست که فلسفه اصلی ماجرا از ریل عادی خود خارج می شود و ” هدف اصلی ” از استخدام یک کارگر انجام یک کار صرفا خدماتی نیست بلکه پژواکی برای ارضای یک حس درونی است. در حقیقت کاری که کارگر مورد نظر باید آنرا به نحو احسن انجام دهد تا مواجبش را دریافت کند، همان نقش بازی کردن در فیلم های اینچنینی است. جایی که در گفتگو با چند تن از همین افراد زحمت کش،عنوان می داشتند مقدار حق الزحمه شان با میزان ” آقا و خانم ” گفتنهایشان برای صاحب خانه – در مقابل میهمانان دارای رابطه مستقیم است. صدای غرولند صاحب خانه بر سر کارگر و تحقیر و توهین های خرد کننده وی در مقابل چشم دیگران، اضافه کاریها و پاداشی برای این افراد به همراه دارد که از سوی این غالبا نوکیسه ها پرداخت می گردد و شاید تصور آن برای خیلی از افراد سخت و غیر قابل باور باشد و باز اینجاست که ” کـــــــار ” از حالت طبیعی و عادی خود خارج شده، در غیر اینصورت رابطه معقول انسانی مابین کارگر خانگی و کارفرما مسئله جدیدی نیست و در بیشتر ملل جهان مرسوم است.
اما به تیتر برمی گردیم و روی سخنمان با همان زن اصطلاحا کارگر است که پنجره دردهای بی پایان خانه اش را در این روزها به روی بهار بسته است و اکنون در خانه مردم – به دنبال لقمه ای نـــان – پنجره هایشان را رو به فرداهای مبهم باز نموده است. نانی به نازکی ” پشت چشم کارفرما ” و نگاهی آغشته به طعم تحقیر، که همه را در طشت تنهایی های خود می ساید و حقش از زندگی را با دستان نجیب خیالش ” ورز ” می دهد.
خانه ات آباد مادر و خواهر سرزمین من که کمر به تمیز کردن اتاقی بسته ای که خود از آرامشش محرومی. اتاق آسایش و برق نگاهت بر تارک آن که می بایست همه جا را روشن کند تا تو به چشم بیایی. تو نان غیرت خود را می خوری و جامعه همچنان سر در برف دارد و حواسش به غرور تو نیست. تو زن و معجزه ی خلقت اما گرفتاری غفلت روزگارت، همچنان مستدام است. تو در خانه ای غریب مشغول کار و فکرت در خانه خودت معطوف خیال، که مبادا بهار در کنار دیوار خاک گرفته ی منزلت، پشت در بماند. خدا قوت مادر و خواهر سرزمین من که فرصت لحظه ای استراحت نیز نداری و ناچاری همه وقت، چابک نشان دهی و هیچکس از دردهای تمام نشدنی دست و پایت نمی داند.
راستی اضطراب دل خودتان را چه کسی خانه تکانی می کند ” زنان کار” سرزمین من؟
قاسم خوش سیما
انتهای خبر/
ثبت دیدگاه