بحث از نهج البلاغه اندکی سخت به نظر می رسد خاصه آن که بخواهیم از شخصیت بارز و ارزنده ای صحبت نمایم که تاریخ حیات بشری کسی همانند او را درک نکرده باشد.
در فرصتی که مهیا گشت و امر بازخوانی و مرور بر جریان فکری ، فرهنگی ، اعتقادی و … این کتاب ارزشمند برایم فراهم گردید نتوانسته ام شکلی از بحث را فارغ از سبک و سیاق معمول بیابم که به اندازهٔ فهم من قابل درک باشد و حلاوت کلماتش در تفسیر با چیدمان علمی و عاطفی که گویی عاریه گرفته از ترجمان وحی است بتواند انگیزشی را در من ایجاد نماید که تا خستگی در تکرار بی تامل مرا وادار به آن ننماید که با خواندن چند صفحه ای ، انگشت حسرت به دهان گیریم و یا زبان ملامت به کام و برگ زرین این اثر گهر بار را طبق معمول و یا عادتی دیرینه به تاریخ بسپاریم.
در سیر این بازنگری به مجموعه ای ارزشمند از آخرین اثر ماندگار عالم ربانی ، استاد علامه محمد تقی جعفری (ره) که ترجمه کامل نهج البلاغه (بدون تفسیر) بود برخورد کردم که جادوی کلمات این استاد فرزانه در مقدمه این کتاب سبب ساز آن شد که نوشتارم را به سبکی دیگر دنبال نمایم.
مسلم است که با شناخت های معمولی هرگز نمی توان شخصیت علی بن ابیطالب (ع) را دریافت. به ویژه اگر پژوهشگر در مواردی ،جویای عناصر و فعالیت های روحی آن بزرگوار باشد.
به عبارتی دیگر ، حباب نمی تواند تمام مفهوم دریا باشد. حباب کجا و آن عظمت ژرف و شگفت انگیز کجا؟
به راستی پدیده های ترکیبی و مفاهیم عالی انسانی درون شخصیت ها با نظر به عظمت رشدی که دارند ، بسیار پیچیده تر و ظریف تر از آن است که در انسان های معمولی به وجود آید. آمیزه ای از عدالت و محبت با وابستگی به خداوند متعال، از علی بن ابی طالب (ع) شخصیتی ساخته است که در نادره دوران است.
براساس تحقیقات همه جانبه ای که از آغاز ظهور اسلام تاکنون دربارهٔ شخصیت علی بن ابی طالب (ع) – چه بوسیله مشاهده کنندگان معاصر او و چه بعدها توسط متفکران صاحب نظر اسلامی و دیگر ملل – صورت گرفته است ، این حقیقت پذیرفته شده که:
«شخصیت علی (ع) چنان که در قلمرو مکتب های الهی (غیر از نبوت) در ردیف پیامبرانی مانند ابراهیم (ع) ، موسی (ع) ، عیسی (ع) و محمد (ص) (صاحبان رسالت کلی) قرار دارد ، در قلمرو پیشتازان کاروانیان انسانی که تکامل در انسانیت را هدف گیری نموده اند ، در صف اول جای گرفته است.
علی (ع) پیامبر نیست و خضوع و تسلیمش در برابر پیامبر اسلام و ایمان راستینش به خاتم پیامبران (ص) چیزی نیست که قابل کمترین تردید باشد.»
شایستگی علی (ع) برای مقام نمایندگی رسالت های کلی نه تنها از سوی صاحب نظران جهان تشیع ، بلکه از طرف همه فرقه ها و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی بدون کمترین ابهامی ابراز شده است . به این نمونه ها نگاه کنیم:
۱- شبلی شمیل که از پیشتازان مکتب مادی گری بود می نویسد:
«پیشوا علی بن ابی طالب بزرگ بزرگان ، یگانه نسخه ایی است که نه شرق و نه غرب ، نه در گذشته و نه در امروز ، صورتی مطابق این نسخه ندیده است»
۲- جبران خلیل جبران یکی دیگر از نویسندگان و متفکران انسانی مسیحی عرب می نویسد ؛ «من معتقدم که فرزند ابی طالب نخستین عرب بود که با روح کلی رابطه برقرار نمود. او اولین شخصیت از عرب بود که لبانش نغمه روح کلی را در گوشی مردمی طنین انداز نمود که پیش از او آن را نشنیده بودند…
او از این دنیا رخت بر بست ، در حالی که رسالت خود را به جهانیان نرسانیده بود ، او چشم از جهان پوشید مانند پیامبرانی که در جوامع بشری مبعوث می شدند که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمی وارد می شدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانی ظهور می کردند که زمان آن نبود. خدا را در این کار حکمتی است که خود داناتر است»
۳- میخاییل نعیمه ، نویسنده ، صاحب نظر و متفکر انسانی مسیحی عرب می نویسد:
«هیچ مورخ و نویسنده ای هر اندازه هم که از امتیاز نبوغ و راد مردی برخوردار باشد ، نمی تواند از انسان بزرگی مانند پیشوا علی (ع) یک چهره کلی در مجموعه ای که حتی هزار صفحه هم باشد ، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را اوضیح دهد. تفکرات و اندیشه های آن اَبَر مرد عربی و گفتار و کرداری را که او میان خود و پروردگارش انجام داده است ، نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است».
۴- جرج جرداق از برترین نویسندگان انسانی مسیحی عرب می نویسد ؛
«آیا انسان بزرگی مانند علی را می شناسی که حقیقت انسانی را به عقول و مشاعر بشری آشنا سازد؟ آن حقیقت انسانی که سرگذشتی چون ازل و آینده باقی چون ابدیت و ژرفای بس عمیق دارد که هر یک از صاحبان عقول و نفوس بزرگ مطابق روش و طبع خود ، آن را درک می کند و دیگر انسان های عادی بدون این که خود بدانند در سایه آنان زندگی می کنند.
آن حقیقت انسانی که اساس همه فلسفه های مثبت است در مقابل فلسفه های منفی»
5-ابن سینا می نویسد:
«به این دلیل بود که شریف ترین مرد عربی و گفتار و کرداری را که او میان خود و پروردگارش انجام داده است ، نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است»به
امیرالمومنین (ع) فرمود:
(ای علی ، چون مردمان در تکثر عبادت رنج برنده تو در ادراک معقول رنج ببر تا بر همه سبقت بگیری».
و این چنین خطاب جز در مورد او چون بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق چنان بود که معقول در میان محسوس ، لاجرم چون با دیدهٔ بصیرت عقل ، مدرک اسرار گشت ، همه حقایق را دریافت و به دیدن حکم داد. و برای این
بود که گفت: اگر پرده برداشته شود ، بر یقین من افزوده نگردد.
هیچ دولت آدمی را زیادت از ادراک معقول نیست ، بهشتی که به حقیقت آراسته باشد به انواع زنجبیل و سلسبیل ، ادراک معقول است و دوزخ با عقاب و اشغال ، متابعت اشغال جسمانی است که مردم در بند هوا افتند و در جحیم خیال نباشند»
۶- ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه که از مطلع ترین علمای تسنن و متفکر در فلسفه و کلام و صاحب نظر در تاریخ اسلام است ، می نویسد:
«امتیازات انسانی علی (ع) از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حدّ اعلاست که شرح کردن و بحث و تفصیل دادن آنها ناروا و بیهوده است. من چه بگویم در حق مردی که دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضایل او را منکر شوند و همه آنان به برتری شخصیت او اعتراف کردند. من چه بگویم دربارهٔ مردی که همه فضیلت ها به او منتهی می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می سازند»
۷- جلال الدین محمد مولوی (مولانا) یکی از بزرگترین عرفا و متفکران و حکمای بشری که حقایق فراوانی را در جهان بینی و خداشناسی و انسان شناسی در قالب شعری آورده است ، این شعر معروف از اوست.
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رويی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
در شجاعت شیر ربّا نیستی
در مروّت خود که داند کیستی
ای علی که جمله حق و دیده ای
شمهّ ای واگو از آنچه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک مارا پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانکه بی شمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه «دیدی» این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشم های حاضران بر دوخته
از تو برمن تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باشی ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ماله کفواً احدا”
نگاهی که محمد (ص) به علی (ع) داشت نگاه به یک مومن ساده نبود. نگاهی سرشار از اشارات خوانده شده بود.
مجموعه سخنانی که محمد(ص) دربارهٔ علی (ع) فرموده است ، به روشنی اثبات می کند که علی (ع) در قلمرو مکتب های الهی در ردیف اول رهبران است. از این رو رسالت او به عنوان نمایندگی کل از رسالت های کلی تاریخ احتیاجی به گفتگو و تفصیل بیشتر ندارد.
این سخنان را بخوانیم:
۱- «ای علی ، نسبت تو به من ، مانند نسبت هارون به موسی است ، مگر در نبوت که پس از من پیامبری نیست».
۲- «هر کسی که من مولای او هستم ، علی مولای اوست».
۳- «به علی ناسزا نگویید او شیفته و بی قرار ذات الهی است».
۴- «پروردگار عالمیان دربارهٔ علی (ع) تعهدی نموده و فرموده است: علی پرچم هدایت ، کانون نور ایمان ، پیشوای اولیاء الله و نور برای هر کسی است که مرا اطاعت کند».
۵- علی امیر مردم با ایمان ، پیشوای متقین و رهبر کمال یافتگان پاک به بهشت پروردگار عالمیان است. کسی که او را تکذیب کرد ، رسوا و ساقط گشت».
۹- هر کس بخواهد به حضرت آدم (ع) در علمش بنگرد و به نوح (ع) در تقوایش و به ابراهیم در بردباریش و به موسی (ع) در هیبتش و به عیسی (ع) در عبادتش ، به علی (ع) بنگرد.
دو نکته بارز در شخصیت اوست که از دیدگاه خودش به خوبی می توان آن ها را شناخت. اول این که علی (ع) یک راستگو و صادق محض بود. در سرتاسر زندگی اش ، در کردار و گفتار و رفتارش جز صدق ، و راستی نمی توان یافت. طبیعت انسانی او در اوج کمال راستی و درستی قرار داشت.
دوم اینکه گروهی از پاک ترین مردم صدر اسلام تحت تعلیم شخصیت خاص علی (ع) قرار داشتند ، که این تربیت یافتگان ، خود هر یک سرآمد زمان خود شدند. کسانی مانند سلمان، ابوذر، مالک اشتر، عمار، هیثم و … که عالی ترین مراحل رشد و کمال را در حوزهٔ جاذبیت شخصیت علی (ع) پیمودند. و سرانجام میراث مبارک و نابی که به تصدیق عالمان دین بی هیچ خدشه و عیب و نقص از او به امانت به دست ما رسیده است. مجموعه گهر بار نهج البلاغه اوست.
با اطمینان می توان گفت: بهترین نامی که بر مجموعه سخنان مبارکش در هر سه شکل (خطبه ها ، نامه ها ، کلمات قصار و حکمت آموز) گذاشته شده ، همین نهج البلاغه است ، زیرا بلاغت در یک موضوع در لغت عربی به معنای وصول به مطلق مربوط به آن موضوع است.
پس ازکتاب خدا وسیروسیاحت تاحدودی دقیق و همه جانبه در مجموعه نهج البلاغه اثبات می کند که صاحب این سخنان به طور عموم با همه حقایق زندگی انسان در ارتباط های چهارگانه یعنی؛
۱- ارتباط انسان با خویشتن
۲- ارتباط انسان با خدا
۳- ارتباط انسان با جهان هستی
۴- ارتباط انسان با همنوع خود
آشنایی قبلی و عقلی تام و تمام داشته است. این آشنایی فقط به وسیلهٔ مفاهیم و دریافت کلی و مطلق نبوده است ، بلکه: همان گونه که این سخنان مبارک نشان می دهد ، به ویژه در وضعیتی که به فرزندش امام حسن (ع) فرموده و یا برنامه اداره جامعه بشری که به مالک اشتر فرموده است ، به خوبی نشان می دهد که واقعیات عینی گذرا همانند اصول کلی و اثبات ارتباطات چهارگانه در آن روح بزرگ در مقام شهود و درک بوده است.
تاکنون دیده نشده است که بشریت توانسته باشد در جایی پاسخ های حقیقی سوالات شش گانه اصلی را مانند پاسخ هایی که در این مجموعه نورانی آمده است بیابد. این سوالات از این قرارند؛
۱- من کیستم؟
۲- از کجا آمده ام؟
۳- به کجا آمده ام؟
۴- به کجا می روم؟
۵- چرا آمده ام؟
در این مقال و مجال اندک باید بگویم؛
آنچه که مابین ذات علی بن ابی طالب (ع) و خویشتن گذشته و آنچه که مابین خویشتن علی و خدا و هستی (در دو قلمرو آن چنان که هست و آن چنان که باید) خطور کرده است و آنچه که علی (ع) دربارهٔ رسالتش برای بشریت منظور کرده بود ، نه از زبان مبارک او بیرون تراوید و نه این کتاب (نهج البلاغه) ظرفیت ارائه آن را داشته است.
به راستی ، حکمت وجود چنین شخصیت والایی را فقط در مجموعه نورانی و پر فروغی که برای ارائه راههای کمال بشری به ودیعه گذاشته ، تا حدودی می توان مشاهده کرد.
درنگنجدعشق درگفت وشنید
عشق دریاییست قعرش ناپدید
محمدعلی اخوان فلاحتکار
ثبت دیدگاه