لازم نیست حتما بیینده یک شبکه ماهوارهای باشید؛ وقتی از هر ۵ نفر در اطراف شما ۴ نفر پای برنامههای پرمخاطب این شبکهها مینشینند و موضوع را با علاقه دنبال میکنند و عموم فعالان شبکههای اجتماعی هم غالبا با علاقه و هیجان درباره شرکت کنندگان بحث و تبادل نظر میکنند ناخواسته در جریان برنامه اخیرا مشهور و محبوب شده به نام «استیج» قرار میگیرید.
حالا قرار نیست درباره استیج که طبق توضیحات بییندهها و سایت برنامه بنا دارد استعدادهای موسیقی را بیتوجه به سن و سال شناسایی کند و در پایان هم ۵۰ هزار دلار جایزه به برنده اهدا شود نقد و بررسی صورت بگیرد. موضوع حتی انصراف سلماز و موی رضا و لباس فریال نیست. قرار نیست شهرام آذر با مسعود فراستی منتقد همیشه ناراضی سینما مقایسه شود و درباره شانس اول شدن پانیدا یا امین و امیرحسین گفتوگو شود.
حتا سوژه ما فریال که اهل رشت است و رضا روحانی که متولد این شهر است و تعداد قابل توجهی از مجموع ۶۰ شرکت کننده این برنامه که گیلانی بودند، نیست.
موضوع این است که دلیل این حجم از واکنشهای عجیب و عصبی و هجوم به صفحههای مجازی بازنده و کسی که رای خود را اعلام کرده چیست؟
از شب گذشته حجم تهوع آوری از انواع فحشهای رکیک جنسی و تشریح روابط خاص خیالی بین شرکت کننده و استاد و فحشهای غیر قابل باور در اینستاگرام، تلگرام، توئیتر، فیسبوک و احتمالا دیگر شبکههای اجتماعی نثار کسانی شده که به عنوان هنرمند در یک برنامه سرگرمی محور شرکت کرده بودند.
هزاران نفر از کاربران شبکههای اجتماعی کسانی را با وحشتناکترین الفاظ مورد هجوم قرار دادهاند که تنها چند هفته است نامشان را شنید هاند. اما ذهن داستانسرایشان در سرزمینی که تابع عرف و باورهای سنتی است ابتدا برای تمام آنها روابط عشقی با اضلاع مختلف هندسی ترسیم کرد و حالا براساس همان فرضیه غلط هنرمندان را مورد نکوهش قرار میدهند.
بخش بزرگ یا اکثر واکنشهای عصبی (بخوانید فحشهای رکیک) متعلق به جوانان است. جوانانی که ظاهرا مدرن هستند و با سازوکار مسابقه و قوانین هم آشنایی دارند. اما در کمال تعجب یک برنامه سرگرمی برای آنها آنقدر حیثیتی شده که لازم میدانند با امضای خود به صفحه شخصی این افراد رفته و فرد را به بدترین شکل ممکن مورد تحقیر و توهین قرار دهند. میانگین سنی این افراد هم زیر ۳۰سال است. کسانی که حتا اگر در خانوادهای با وضعیت تربیتی نامناسب پرورش یافته باشند دست کم ۱۲ سال به طور روزانه به آنها درس دین و اخلاق آموزش داده شده است. تعدادیشان در دانشگاه هم واحدهای از این دست را پاس کردهاند. حالا هزاران نفر از این افراد در واکنش به نتیجه یک مسابقه، بیتوجه به تمام تئوریهای اخلاقی و دینی به رکیکترین شکل ممکن به شرکت کنندگان، نزدیکان سببی و نسبی و آبا و اجداش فحاشی میکنند.
مساله این است که دیگر نمیتوان این واکنشها را «پدیده» نامید چون تبدیل به رویه شده است ودرصد قابل توجهی از جوانان برومند ایران در خلق شاهکارهای از این دست صاحب پیشینه شدهاند؛ به یاد بیاوریم هجوم به صفحه فرناندا لیما مجری مراسم قرعه کشی جام جهانی ۲۰۱۴، آبروریزی در صفحه لیونل مسی فوتبالیست با اخلاق بارسلونا، حملات بیمنطق به والیبالیست ایتالیایی به جرم بازی متعصبانه برای تیم ملی کشورش، فحش باران کردن صفحه رسمی فدراسیون فوتبال ژاپن و عربستان و تیمهای باشگاهی عربستان و هتک حرمت دهها هنرپیشه و ورزشکار ایرانی که مجبور به بستن صفحات خود شدند.
رویدادهای از این دست نشان میدهد که درصد قابل توجهی از کاربران فضاهای مجازی هیچ تعریفی از اخلاق ندارند و حریمی برای خود و دیگران قایل نیستند. میتوان مانند بعضی از مسوولان این افراد را جدای از مردم ایران دانست و ساکنان این جغرافیا را «بهترین» در تمام زمینهها معرفی کرد و یا مانند مدیران ورزشی با الفاظی مانند «تماشاگرنما» مسوولیتهای احتمالی را از سر خود رفع کرد اما واقعیت این است که فعالان مجازی ازآنچه که تصور میکنیم به ما نزدیکترند.
ثبت دیدگاه