دلباخته شده بود و میگفت اگر به دختر موردعلاقهاش نرسد، خودش را میکشد. خانواده راضی نبودند؛ اما گوشش بدهکار این حرفها نبود.
به گزارش بامردم، پدرومادر سعی میکردند فضایی دوستانه برایش بسازند. آنها تاکید میکردند تو برای ازدواج آمادگی نداری، حداقل فرصت بده درمورد این دختر و خانوادهاش تحقیقاتی انجام بدهیم.
اما پسر جوان بیتاب و بیقرار بود و آنچه عطش این عشق هیجانی را شعلهورتر میکرد، ارتباط این دو جوان در شبکههای مجازی بود و شبها تا دیروقت با یکدیگر در تماس بودند.
پدر بازنشسته ناچارا کوتاه آمد و این ازدواج ناخواسته سرگرفت. خانواده دختر هم راضی نبودند. سه هفته گذشت و پسر جوان عصبی و افسرده شده بود. پدرش به او امید میداد دل به زندگی بده و نگران آینده نباش، خدا خودش درست میکند؛ اما داماد جوان دمق بود و بالاخره حرف دلش را زد و گفت که میخواهد الناز را طلاق بدهد و تهدید میکرد اگر به خواستهاش نرسد، خودش را میکشد. عروس هم پایش را در یک کفش کرده بود و طلاق میخواست. این تهدید حدود یک سال به طول انجامید. پدر نگران آبرویش بود. پسر جوان به پدرش گفت: نامزدم عفت و حیا ندارد و… .
رکنا: پسر جوان در اقدامی باورنکردنی خود را حلق آویز کرد و به زندگی خود پایان داد و…
ثبت دیدگاه