شنبه, 1 اردیبهشت 1403 Saturday, 20 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 41368 تعداد نوشته های امروز : 3 تعداد دیدگاهها : 2369×
  • شعار سال

    شعار سال 1403

  • شوهر صیغه ای ام مرا به مردان می فروخت و…!
    08 بهمن 1396 - 15:47
    شناسه : 115948
    0

    زن لیسانسه وقتی بخاطر دوست اینترنتی از شوهرش طلاق گرفت نمی دانست روزی تن فروشی کند. همیشه دیگران را مسخره می کردم که هیچ گاه حاضر نیستند خطاهای خود را بپذیرند و خود را مقصر اصلی بدبختی هایشان بدانند. تا معتاد می شوند دوستان ناباب را مقصر می دانند وقتی منحرف می شوند اطرافیانشان را […]

    پ
    پ

    1 - شوهر صیغه ای ام مرا به مردان می فروخت و...! - دوست اینترنتی

    زن لیسانسه وقتی بخاطر دوست اینترنتی از شوهرش طلاق گرفت نمی دانست روزی تن فروشی کند.

    همیشه دیگران را مسخره می کردم که هیچ گاه حاضر نیستند خطاهای خود را بپذیرند و خود را مقصر اصلی بدبختی هایشان بدانند. تا معتاد می شوند دوستان ناباب را مقصر می دانند وقتی منحرف می شوند اطرافیانشان را عامل اصلی انحراف معرفی می کنند، اما من خودم را مقصر می دانم چرا که قدر زندگی ام را ندانستم و خود را …

    این ها بخشی از اظهارات زن 34 ساله ای به نام زهرا است که به اتهام حمل موادمخدر، اعتیاد و ولگردی توسط ماموران انتظامی دستگیر شده است. او در حالی که برای زندگی گذشته اش افسوس می خورد و عنوان می کرد حالا دیگر تنهای تنها شده ام و هیچ کس دلش به حالم نمی سوزد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 20 ساله بودم که با محمد امین ازدواج کردم. او مردی مهربان، خوش چهره و عاشق خانواده بود به خاطر شناختی که از محمدامین داشتم سعی می کردم مطابق خواسته های او رفتار کنم. محمد امین از بستگان مادرم بود و من زندگی عاشقانه ای را تجربه می کردم. با حمایت ها و راهنمایی های همسرم وارد دانشگاه شدم که به تحصیلاتم ادامه بدهم این گونه بود که 4سال از زمانی را که باید صرف رسیدگی به همسر و فرزندانم می کردم برای گرفتن مدرک کارشناسی صرف کردم، اما محمدامین مردی با ایمان و مهربان بود و تلاش می کرد تا من به آرزوهایم برسم. او حتی با همه مشکلات کاری اش از 2 فرزند کوچکم نیز نگهداری می کرد تا محیطی امن برای مطالعه من فراهم شود، اما افسوس که من قدر محبت های او را ندانستم و …

    زن جوان اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد: روزگارمان به همین ترتیب سپری می شد تا این که روزی هنگام جست وجو در اینترنت با پسر جوانی آشنا شدم و تنها به خاطر یک کنجکاوی ساده، با وی چت کردم. ابتدا قصدی از این کارم نداشتم وتنها می خواستم به آن جوان 25ساله بگویم که باید دنبال درس و کار برود، اما نمی دانم چه اتفاقی افتاد که یک باره عاشق او شدم دیگر زندگی ام را نمی فهمیدم و مدام پشت رایانه در حال چت کردن با «نصیر» بودم. همسرم هم فکر می کرد در حال مطالعه و تحقیق برای کارشناسی ارشد هستم. آن قدر پیش رفته بودم که روزی به محمد امین گفتم باید طلاقم بدهی! او که شوکه شده بود خندید و گفت هیچ وقت حتی به شوخی هم این کلمه را بر زبانت جاری نکن! اما من خیلی جدی حرفم را تکرار کردم و گفتم مهریه و فرزندانم را هم به تو می بخشم و تنها طلاق می خواهم. بالاخره بعد از مدت ها کشمکش و درگیری بدون هیچ دلیلی از محمد امین جدا شدم پدر و مادرم گفتند تو دیگر فرزند ما نیستی! پدرم هم مرا «عاق» کرد، اما برای من فقط رسیدن به نصیر مهم بود و بس! این گونه بود که به عقد موقت نصیر درآمدم تا زندگی تازه ای را با جوانی بیکار شروع کنم. او 7سال از من کوچک تر بود و خانواده ای از هم پاشیده داشت. تنها یک هفته بعد از آن چهره واقعی نصیر نمایان شد، او مرا کتک می زد و وادار به کارهای ناشایست می کرد باید با مردان زیادی رابطه برقرار می کردم آرام آرام به کریستال آلوده شدم مشروبات الکلی مصرف می کردم و …دیگر در منجلاب فساد غرق شده بودم. نصیر تصاویر و عکس های مرا در اینترنت منتشر کرده بود تا مردان هوسران با من آشنا شوند. همه پل Bridge های پشت سرم خراب شده بود که مدت عقد موقت ما به پایان رسید، اما نصیر دست بردار نبود تا این که شب گذشته درحالی که مقداری مواد به همراه داشتم دستگیر شدم حالا هرچه با نصیر تماس می گیرند پاسخی نمی دهد اکنون اگرچه پشیمانم اما کاش …

    رکنا

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.